مرکز خیریه درمانی
امور درمانی و پزشکی در لبنان بسیار گران است. انجام هرگونه عمل جراحی، ویزیت، آزمایش، عکسبرداری، و... هزینه بسیار بالایی دارد و کسانی که بیمه نداشته باشند بشدت در مضیقه قرار می گیرند. برای همین بسیاری از مردمی که بیمه ندارند برای درمان مشکلات مختلف، اهمال می کنند. چون توان پرداخت هزینه دکتر را ندارند. بیمه هم فقط برای کسانی است که کارمند دولت باشند. بنابر این مثلا یک کشاورز ساده بیمه ندارد.
به همین علت موسسه های خیریه گوناگونی برای خدمت به مردم تاسیس شده و هر طایفه و دینی موسسات مخصوص به خود را دارد.
ضاحیه کجاست؟
اسم ضاحیه را حتما زیاد شنیده اید. ضاحیه در لغت به معنای حاشیه شهر است. حاشیه هر شهری را ضاحیه می گویند. حاشیه ی نیویورک، ضاحیه نیویورک نامیده می شود. حاشیه بیروت هم ضاحیه بیروت.
اما ضاحیه ای که در اخبار می شنوید منظور ضاحیه ی جنوبی بیروت است که عموما محل اسکان شیعیان بوده و عموما طرفدار حزب الله هستند.
از عرسال چه خبر
دوشنبه به لبنان بازگشتم. در این مدتی که ایران بودم به چند علت، کمتر دست به قلم (یا بهتر بگویم: کیبورد!) بردم.
یکی مشغولیت ها و گرفتاری ها و برنامه ها در ماه رمضان بود. علت دیگر این بود که دوست دارم عنوان وبلاگ رعایت شود. یعنی خاطرات لبنان باشد. سوم اینکه خیلی وقتها اینترنت در دسترس نبود. خلاصه مدتی را از دست من آسوده بودید
باید اعتراف کنم اولین باری بود که هیچ رغبتی به بازگشتن به لبنان نداشتم. و حق هم با من بود. از وقتی وارد لبنان شدم متوجه شدم در تمام مدت ماه رمضان در طول شبانه روز فقط 5 ساعت برق (دو ساعت صبح ها و سه ساعت شب) هست و آب هم تقریبا قطع است. تعدادی از اهل محل هم محل های پارک ماشین در کوچه را با زنجیر و میله آهنی، به تصرف خود در آورده اند و جایی برای دیگران نمانده. از طرف دیگر وضعیت امنیتی هم مناسب نیست. از جنوب که اسراییل غاصب هر روز علاوه بر جنایاتش در فلسطین و بخصوص غزه، تجاوزی به لبنان هم می کند و یا شخصی را می رباید و یا مرزهای این کشور را مورد تجاوز قرار می دهد. در شمال هم که حزب الله با تروریستها درگیر است.
اما بشنوید از شمال لبنان، بخصوص منطقه عرسال:
گاهی سرم خیلی شلوغ می شود
این روزها گرما و رطوبت بیروت کم کم دارد زیاد می شود. همیشه نگران ارتشی ها و پلیس ها و مردم در صف ایست بازرسی بودم که نه تنها آفتاب گرم بیروت بلکه رطوبت غیرقابل تحمل را باید ساعتهایی طولانی تحمل کنند.
مدتی است به جهت اینکه اصلا فرصت نداشتم تا بنویسم، مطالب مختلف و سوژه های متفاوتی را از دست دادم. یکی از آنها موفقیت امنیتی حزب الله در کشف خطر حمله تروریستها به بیمارستان. ظاهرا قرار بود تروریستها مانند عملیاتهایی که در عراق و سوریه داشتند به بیمارستان حمله کنند و زنده و مجروح و مراجعه کننده و بیمار و دکتر و پرستار را قتل عام کنند. خدا را شکر که موفق نشدند.
دیگر اینکه توفیق دارم در انجام مصاحبه هایی پیرامون امام موسی صدر شخصیت های مختلفی را در لبنان ببینم و خاطرات ناب و زیبایی در مورد ایشان بشنوم اما به جهت رعایت امانتداری نمیتوانم آنها را منتشر کنم.
چند روز پیش همراه دوستان عزیزی به موزه ملیتا رفتیم. با اینکه بارها به آنجا رفته ام اما هر بار برایم تازگی دارد چون هر دفعه تغییرات و پیشرفت هایی مشاهده می کنم. تصاویری که از این موزه گرفتم به زودی در قالب سفر نامه منتشر خواهم کرد. شاید اگر توانستم و فرصت کردم فیلم هایی که گرفتم را تدوین کرده و در قالب فیلم بازدید ملیتا در اختیار شما عزیزان قرار دهم تا بتوانید بطور مجازی از این موزه بازدید فرمایید.
خسارت زدگان
بچه ها در ماشین خواب بودند. من هم خوابم می آمد. اینجا محله ساقیه الجنزیر است. کمی قبل از روشه اگر پشت به دریا از شیب خیابان بالا بروید به دانشکده جامعه شناسی دانشگاه لبنانیه می رسید. در آینه ماشین دیدم پیرزنی از پشت نزدیک می شود. قلاده سگش را به دست گرفته بود و آرام آرام، قدم زنان، شیب خیابان را بالا می آمد. لباسش شبیه لباس خواب سفید گلدار بلندی بود. عینک آفتابی گربه ای درشتی بر چشم داشت و موهایش را هم خیلی معمولی پیرایش کرده بود. به سر خیابان که رسید سگش وارد باغچه شده و به کار خودش مشغول شد!
راهزنی در لبنان
راننده تاکسی بود. به قیافه اش می خورد حدود 50 سالش باشد. قبلا قصاب بوده اما الان رانندگی می کند. یک ماشین تویوتای آوانزا داشت. ماشین خوبی است، هفت نفر مسافر می تواند حمل کند.
می گفت:
اوایلی که ماشین را خریده بودم، خانمی با دو بچه ایستاده بود. از من خواست او را به یکی از دهات بعلبک ببرم و برگردانم.
گفتم: چقدر حاضری کرایه بدهی؟ گفت من هشتاد دلار دارم. گفتم قبول. خدا بده برکت.
تاثیر منفی جنگ سوریه بر اقتصاد لبنان و زندگی مردم
دوستی برای کار اقتصادی به لبنان آمده بود. تجربه این چند روز نشان داد برای کار اقتصادی در لبنان باید صبر ایوب، سرمایه قارون و عمر نوح داشته باشید. از یک طرف مافیاهای تجار ایرانی و از طرف دیگر تجاری که به صورت جزئی و تک و توک بازار تجار مقیم را با قیمتهای غیر واقعی هم می ریزند مانع رسیدن شما به نتیجه هستند. از همه مهم تر اینکه وضعیت اقتصادی کنونی در لبنان بسیار راکد است. هم به جهت تحریم اعراب مخالف سوریه و حزب الله، هم به جهت نا امنی. به خبر زیر که خودم ترجمه کردم توجه کنید:
بی برقی در لبنان
دیروز مثل همیشه پیاده راه افتادم طرف خونه، بقول لبنانی ها با رنو یازده! (همون خط یازده خودمون). به سبب ترافیک و معطلی طولانی ایست بازرسی، جرات نمیکنم با ماشین برم سر کار.
از جلوی بیمارستان رسول اعظم که رد شدم، با اینکه نگهبان هر روز صبح و ظهر میبینه که من رد میشم اما بازم منو بازرسی بدنی کرد. فکر کنم سطح اقدامات امنیتی رو بالا بردن. چون روزای قبل منو نمی گشتن.
زنده بودن مردگان و شهدا
وقتی یک ایرانی برای درس یا کار به لبنان می آید نه تنها مشکلات غریب بودن و تنها بودن و ناشناس بودن را دارد بلکه مشکلات لبنان هم اضافه بر آن باید تحمل کند: گرانی و شلوغی و بی برقی و بی آبی و ...
ماجرای زیر که سید کمیل در گوگل پلاس خود تعریف کرده مرا یاد داستانی از حضرت علامه طباطبایی انداخت. اول ماجرای سید را بخوانید:
اطلاعات و اخبار مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و گردشگری پیرامون لبنان
برای اطلاعات بیشتر به صفحه درباره پایگاه مراجعه فرمایید.
دستهبندی
-
آشنایی با لبنان
(۷۲۰)-
فرهنگ و آداب و رسوم
(۹۸)-
غذای لبنانی
(۱۲)
-
-
اقتصاد و تجارت
(۱۳۴) -
سیاست
(۲۶۳) -
مقاومت
(۳۷۷) -
مذاهب و طوایف
(۶۵) -
توریسم
(۳۵)
-
-
اخلاق و دین
(۲۱۳) -
امام موسی صدر
(۹۲) -
دنیای دیجیتال
(۲۷) -
راهنمای ایرانیان در لبنان
(۷۶) -
شخصی - درباره ما
(۵۶) -
اخبار
(۳۴۷) -
ایران
(۷۹) -
سفرنامه و لبنان گردی
(۲۸)