سفرنامه سرزمین عشق

سفرنامه سرزمین عشق

تا به حال کربلا نجف مشرف نشده بودم. بیشتر کم توفیقی خودم بود. وگرنه یه عاشق هرجوری شده خودشو میرسونه اونجا. مشکل پول رو هرکسی بالاخره حل میکنه. ولی من نتونسته بودم خودم رو به نوکیا چراغ قوه راضی کنم و پولش رو بذارم برای سفر. نتونسته بودم خیلی از خرجهای کوچیک غیر ضروری رو حذف کنم تا خرده خرده و اندک اندک، یه پولی جمع بشه.
وقتی سید بهم گفت میای بریم کربلا، بلیتت تقریبا مجانی، خوشحال شدم. البته کمی نگران خانواده و کارم بودم که دیدم کربلا دیگه شاید گیرم نیاد. بیخیال همه چی شدم. از اونجا که می خواستم فقط برای زیارت برم، نه پز دادن و عکس انداختن و تفاخر، نه به کسی خبر دادم، نه دوربین با خودم بردم.
وقتی رسیدیم فرودگاه نجف، یک روحانی لبنانی که منصب قاضی شرعی یکی از مناطق لبنان رو داره، با ما بود و با سید دوست بود. درجا یک پلیس عراقی آمد پاسپورت او و ما را گرفت و بدون پرداخت عوارض ورود، مهر زد و در باجه گذرنامه، خودش برایمان مهر کرد و بدون صف و انتظار بیرون رفتیم.

حاج قاسم سلیمانیکمی منتظر بار شدیم تا بالاخره چمدانهایمان را گرفتیم. موقع خروج بارها را با ایکس ری می گشتند. یک تاکسی گرفتیم تا به منزل برویم. عکس حاج قاسم سلیمانی زینت بخش ماشینش بود. با اینکه از فرودگاه تا داخل شهر 10 -12 هزار دینار بیشتر نباید بگیرند، اقلا 15000 دینار می گیرند. نصف ماشینها در عراق، ایرانی بودند: سمند، پراید، پژو 405، پژو روا، پژو پارس، که نسخه از آن با نام پژو بابل موجود بود. کولر آبی ایرانی در عراقغیر از ماشین، موتورسیکلت های ایرانی، لوازم بهداشتی و شیر آلات ایرانی، و حتی کولر آبی ایرانی در عراق به وفور دیده می شد.
سیدِ لبنانی ما، بچگی اش نجف زندگی کرده بود. هنوز خانه پدری شان آنجا هست. خانه ای کوچک و قدیمی به سبک خانه های قدیمی نجف. دو اتاق خواب داشت و یک آشپزخانه خیلی کوچک. همه جا پر از خاک بود. غبار و خاک در نجف، یکی از اعضای خانه است! وسایل را گذاشتیم و به یک مجلس ختم رفتیم. پس از آن راهی حرم شدیم. شب که برگشتیم، افتادم به جارو کشی. اصلا تحمل کثیفی را ندارم. بعدش با یک سطل آب و دستمال، افتادم به جان گرد و غبار زمین. بعد ظرفهایی را شستم که اگرچه تمیز بودند اما گرد و غبار زیادی روی آنها را فرا گرفته بود. سید از خستگی خوابش برده بود.

در عراق همه مردم به سید ها خصوصا اگر معمم باشد احترام می گذارند. حتی اهل سنتشان. اعتقاد دارند ناراحت کردن سید، برایشان شر می آوردم و مورد غضب پیامبر قرار می گیرند. خیلی ها می آیند مساله می پرسند. بعضی ها طلب کمک مالی می کنند. بعضی ها التماس دعا می گویند. بعضی حرز و ذکر می پرسند.
صبح زود قبل نماز رفتیم حرم و نماز صبح را آنجا خواندیم. سید معتقد است بهترین وقت حرم یا قبل از نماز صبح و یا بعد از آن است. بعد از نماز آنهایی که برای نماز آمده بودند، برای صبحانه و احیانا ادامه خواب می روند، و آنهایی که برای زیارت میخواهند بیایند، هنوز بیدار نشده اند. همیشه از همه شنیده بودم که نجف، جو دل انگیز و با نشاطی دارد خصوصا در ایوان حرم حضرت امیر علیه السلام، احساس شادابی و خوشحالی و دوری از هرگونه ناراحتی به انسان دست می دهد. من که حس نکردم. هرگاه وارد حرم می شدم بغض مرا می گرفت که چطور شد سلطان عالمین به من اجازه و توفیق زیارت داد؛ باورم نمی شد. بعد از زیارت، در ایوان حرم مولا می نشستم و با بغض خیره می شدم به ایوان طلایی سرورم و می گفتم ایوان نجف عجب صفایی دارد.
صمونوقتی از حرم برگشتیم نان عراقی به اسم صمّون گرفتیم با خامه گاومیش که عراقی ها به آن گیمر می گویند (ghaymar : قیمر با لهجه عراقی).
در عراق سیم کارتی به نام سیم کارت زائر هست که می توان با آن مکالمه کرد و اینترنت استفاده نمود. اما هرچه گشتم پیدا نکردم. سیم کارت عادی آسیاسل عراق رو گرفتم. 5000 دینار قیمتش بود و 1000 دینار شارژ داشت. 15000 دینار کارت شارژ گرفتم و بسته اینترنت یک هفته ای فعال کردم.
مسجد کوفهروز دوم به مسجد کوفه رفتیم. وارد محراب شهادت مولا که شدم دلم دست خودم نبود. جایی که امیر من نماز می خوانده و جایی که در آن توسط اشقی الاشقیا به شهادت رسیده. ایستادم به نماز. اینجا جایی است که شرف المکان بالمکین است. یعنی این مکان به خاطر آنکه فردی عظیم در آن نماز خوانده شرافت یافته و به خود می بالد. مسجد کوفه یکی از مساجد چهارگانه بزرگ مسلمانان است که نماز خواندن در آن بسیار بسیار ثواب دارد و اعمال و ادعیه مختلفی در هر قسمت دارد. انجام تمام اعمال حدود دو ساعت زمان می طلبد. قبر حضرت مسلم بن عقیل و جناب هانی ابن عروه و مختار در این مسجد قرار دارد که زیارتشان کردیم. منزل امیر المومنین علیه السلام کنار همین مسجد قرار گرفته است. قبر جناب میثم تمار هم در نزدیکی همین مسجد است که پیاده به آنجا رفتیم. برای آشنایی با مسجد کوفه اینجا را کلیک کنید. برای آشنایی با اعمال مختلف در مکانهای مسجد، اینجا را کلیک کنید. هیچکدام از مکانهای زیارتی اجازه بردن موبایل و عکسبرداری نمی دادند و چند نوبت برای امنیت، افراد را می گشتند.
از آنجایی که با کاروان نبودم و در خانه ای عراقی ساکن شدم و مثل مردم عادی رفت و آمد می کردم خیلی با فرهنگ و اوضاع مردم آشنا شدم. بعد از زیارت مسجد کوفه، به ختم مادر یکی از همسایه ها رفتیم. در عراق هم صاحب عزا دم در می ایستد و تسلیت میهمانان را پذیرا می شود. نکته جالب اینجا بود که برخلاف لبنانی ها، اکثرا دست نمی دهند، بلکه دستشان را بالا می برند و سلام می کنند. داخل که نشستی و قرآن گوش کردی، هر از گاهی یکی از صاحب عزاها می آید و از همان فاصله چند متری به تو و کناری هایت دست تکان می دهد. یعنی شما را دیدم که به مراسم آمدید. ممنونم. در ذهنم خواهد ماند (موقع عزای شما جبران می کنم!). نکته جالب دیگر این بود که در عزا مانند لبنانی ها قهوه تلخ عربی می دهند. ترش مزه است و من اصلا نمی توانم تحملش کنم. در لبنان برای هر کسی در یک فنجان پلاستیکی یکبار مصرف قهوه میریزند اما در عراق، قهوه چی، سه چهار فنجان دستش است که در آنها برای دو سه نفر به اندازه یک جرعه قهوه می ریزد و می ایستد تا آنرا بخورند و برای نفرات بعدی در همانها قهوه می ریزد!
برای ناهار مقداری غذا از لبنان با خودمان آورده بودیم که داغ کردم و با سید خوردیم. شب هم شلغم خریدم و یک پاکت سوپ آماده که همراهم برده بودم درست کردم و دستپخت خودم را به سید نشان دادم. شب های عراق خیلی سرد بود. با اینکه روز درجه دما به 19 می رسید اما نیمه شب حدود 7 درجه بود. اتاق هم وسیله گرمایش نداشت. پتو را روی سرم می کشیدم و می خوابیدم. عراق هنوز مشکل برق دارد. در طول روز چند ساعتی قطعی برق دارند. ظاهرا دو ساعت در شب باید قطع شود. اما بیشتر از چهار پنج ساعت در طول روز قطعی داشتیم.
روز بعد نماز صبح را که خواندیم، از خستگی و سرما، دوباره خوابیدیم. بیدار که شدیم راه افتادیم طرف بغداد. کلی راه بود. در طول راه هم پر از ایست بازرسی. در اتوبان، هر از گاهی چند ماشین گشت مسلح دیده می شد. ساعت دوازده که اذان ظهر بود، یک کاروان بزرگ از نیروهای مدافع، کنار جاده ایستاده بودند و در حال وضو گرفتن و نماز بودند. بین این وانتهای مسلح، عده ای به نماز ایستاده بودند. چهره یکی خیلی شبیه هادی عامری، فرمانده سپاه بدر بود.

به بغداد که رسیدیم تازه فهمیدم عراق شهر درست و حسابی هم دارد. مثل تهران بود. البته خیلی قدیمی تر و خاک گرفته و بسیار بسیار شلوغ. ترافیکش حتی از تهران بیشتر بود. در یک میدان پیاده شدیم و تاکسی گرفتیم برای کاظمین. کاظمینبالاخره رسیدیم کاظمین. اول رفتیم حرم. زیارت دو امام، پدربزرگ و نوه، که هردو مظلومانه به شهادت رسیدند و کنار هم دفن شده اند. بعد از زیارت و دعا و نماز، بیرون آمدیم و در یک رستوران، غذایی خوردیم. سید اهل رستوران نیست. هم دقت می کند گوشت حلال و ذبح محلی باشد هم از نشستن در رستوران جلوی مردم بدش می آید. ناچار بودیم. نشستیم و شاورما و کباب عراقی خوردیم. بقول خودشان نفر کباب! (یعنی یک پرس کباب) و گاص لحمه (یعنی شاورمای گوشت). بعد برگشتیم حرم. دو ساعت تا اذان مغرب وقت داشتیم با فراغ بال زیارت کنیم. کل حرم را گشتم. با مقبره خاندان صدر روبرو شدم. سید اسماعیل صدر و چند نفر دیگر در مقبره خانوادگی داخل حرم دفن هستند که برایشان فاتحه ای خواندم. نماز مغرب و عشا را که خواندیم راه افتادیم طرف کربلا.
سوار یک ون شدیم. دو ایرانی خودشان تنهایی آمده بودند عراق که جلو نشسته بودند و با زبان دست و پا شکسته گاهی با راننده حرف میزدند. یک خانواده عراقی با هفت بچه هم جلوی ما بودند که نصفشان خوابشان برده بود. چند نفر دیگر هم در ون بودند. راننده بسیار سریع می راند و سبقت می گرفت. گاهی از جاده اصلی که اتوبان «یا حسین» نام داشت خارج می شد و از جاده های موازی می رفت تا ایست بازرسی ها را دور بزند و سریعتر برسد. کارش خطرناک بود. برخی از این مناطق هرچند پاک سازی شده بودند اما امکان اینکه یک گروه تروریستی ناگهان اقدام به عملیات خرابکاری بکنند بود.
پس از ایست بازرسی های بسیار، بالاخره رسیدیم کربلا. دل توی دلم نبود. شادی و شعف بابت زیارت کربلا و بغض از اینکه این بنده ناقابل رو اجازه زیارت داده اند، و مصایبی که در کربلا بر اهل بیت علیهم السلام رفته همه با هم طوفانی در دلم انداخته بود. سید خسته بود. حرم نرفتیم. یکی از آشناهایش مهمانپذیری داشت که اتاقی به ما داد. شامی به ما دادند و خوابیدیم.

قبل از نماز صبح رفتیم حرم. اول به زیارت امام حسین علیه السلام رفتیم. پس از آن خدمت ابالفضل علمدار رسیدیم و زیارتش کردیم. نماز صبح را در حرم خواندیم. برگشتنه کم کم بعضی مغازه ها باز می کردند. نان صمون خریدیم و گیمر. نشستیم با چای عراقی که کنار خیابان دکه ای داشت، صبحانه زدیم به بدن. چای خوشمزه عراقی با استکانهایی که اصلا نمی شویند! یک آبجوش داخلش می گردانند و دیگر برای نفر بعد حاضر است! بعد از صبحانه برگشتیم هتل و از خستگی خوابیدیم. دوباره ظهر به حرم رفتم. سید زودتر از من رفته بود و در کربلا کار داشت. سوغاتی های متبرکصبح محلی را دیده بودم که هدایای متبرک می فروخت. انگشترهایی از سنگ داخل ضریح که پس از بازسازی اخیر، آنها را به شکل سنگهای زینتی برای انگشتر و سرویس گردنبند در آورده اند. زود به آنجا رفتم و یک گردن بند متبرک برای همسرم سوغات خریدم. سپس به حرم رفتم و نماز ظهر و عصر را آنجا خواندم. ساعت 3 با سید در هتل قرار گذاشته بودیم تا به نجف برگردیم.
به ترمینال رفتیم و تاکسی سوار شدیم. تمام راه، آنسوی جاده، سمت چپ، موکب های اربعین به چشم می خورد. به نجف که رسیدیم سید خیلی خسته شده بود. در منزل استراحت کرد تا نیمه شب به حرم برود. اما من تنهایی به حرم رفتم. با فراغ بال زیارت کردم. جالب بود که وقتی وارد بارگاه مولا شدم، وزیر حزب الله لبنان، محمد رعد را دیدم که بدون محافظ و خدم و حشم ایستاده بود و زیارت می کرد و می گریست. برگشتنه، رفتم و از بازارچه جلوی حرم، پیتزا گرفتم. بسیار خوشمزه بود. در لبنان پیتزا خوشمزه نیست. آنجا دلی از عزا درآوردم. به منزل رفتم و خوابیدم.

صبح زود که برای نماز پاشدم، سید هم بیدار بود. دوباره با هم به حرم رفتیم و زیارت آخرم را کردم. نجف قدیمبعد سید مرا داخل کوچه پس کوچه های قدیمی کنار حرم برد که منزل امام خمینی و دیگر علما و مسجد و محل تدریس آنها در آنجا قرار داشته. کوچه های بسیار تنگ و باریک و قدیمی با خانه های بسیار بسیار قدیمی که از کوچه پس کوچه های قم قدیم خودمان قدیمی تر بود. هوا ابری بود و سوز سرد اول صبح، گرد و غبار را به چشم آدم فرو می کرد. خانه که برگشتیم صبحانه ای خوردیم و من چمدانم را برداشتم و پس از خداحافظی با سید تاکسی گرفته و به فرودگاه رفتم. تاکسی پراید بود. راننده، جوان عراقی خوبی بود. فکر کرد لبنانی هستم. ازش پرسیدم پراید اینجا چند است؟ گفت پراید نوی امسال، 100 ورقه (به صد دلاری می گویند ورقه. یعنی پراید ده هزار دلار). گفت از هفتاد تا صد ورقه می توان پراید خرید. قبلا از یک راننده تاکسی قیمت سمند را پرسیده بودم گفته بود 80 ورقه. نفهمیدم نو یا دست دوم. از آن راضی بود و می گفت از چینی بهتر است اما به پای ماشین اروپایی نمی رسد.
در فرودگاه، خودمان و ماشین را می گشتند. سگ مواد منفجره یاب، ماشینها را بو می کرد. سپس از میان اسکنر رد می شدیم. از تاکسی که پیاده شدم، چمدان را در ایکس ری می گذاشتند و خودمان باید در صفی طولانی می ایستادیم. بیشتر افراد ایرانی بودند. بالاخره وارد شدم و چمدان را گرفتم و به قسمت بار تحویل دادم. 20 دلار عوارض خروج می گیرند که پرداخت کردم و رفتم در صف طویل گذرنامه. وقتی رد شدم وارد سالن انتظار شدم. با خط عراقی با لبنان تماس گرفتم تا دینارهایش تمام شود. کلی حرف زدم فقط 3000 دینار مصرف شد. باتری موبایل هم تمام شد. سوار شدیم. بویینگ 737 عراقی. هرچند نو است اما تمیز نیست. یعنی خوب رسیدگی و نظافت نمی کنند. هواپیمای عراقیفرق هواپیماهای نوی کشورهای دیگر با هواپیماهای قدیمی خودمان مثل فرق یک مرسدس بنز قدیمی با یک پراید نو است.  غذایی که دادند عبارت بود از چند تکه بسیار کوچک مرغ و سیب زمینی سرخ کرده که همگی سرد سرد بودند. شکلات ایرانی بود و بیسکویت پتی بور هم ایرانی. یک آبمیوه لطف کردند و لیوانی چای. از مانیتور روبرویم فیلم the martian را انتخاب کردم و دیدم.

در لبنان که فرود آمدیم هوا بارانی بود. پس از کلی انتظار در صف گذرنامه، بالاخره رفتم چمدانم را تحویل بگیرم. چمدان کاملا خیس بود. فکر کردم مانند رفتنه، چمدان با روغن در قسمت بار کثیف شده. (چمدان را در عراق شستم). اما بعدا فهمیدم از باران خیس شده. با اینحال ظاهرا هواپیمایی و فرودگاه عراق، تخصص خوبی در کثیف کردن چمدان دارند. چرا که بسیاری از مردم، چمدانشان را با پلاستیک قطور یا با چندین لایه سلفون، بسته بودند.

سفر بسیار دل انگیز عراق، تجربه خیلی خوبی بود. امیدوارم این توفیق نصیب همه بشود.

۱ ۰ ۳۵ نظر ۱۹۹۸۲۱ بار مشاهده

دیدگاه‌ها (۳۵)

خوش به سعادتون
قسمت نشده برم بعید میدونم بشه که برم

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۱۴:۳۵
میشه انشالله. مگه من فکر میکردم بشه؟ دعوتیه داداش. خودشون بطلبند، خودشون مهمونت میکنند.

جواد پاشاپور

۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۲
سلام زیارت قبول خوش بسعادتتون انشالله روزی همه بشه که خیلی  صفا دارد یا علی 

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۵۸
علیکم السلام. ممنونم. انشالله خدا قسمت همه بکند.

زیارت قبول،پس هفته ی قبل که فرمودید لبنان نبودید به این دلیل بود.
 آن سوغاتی های متبرک را از کجا باید خرید؟اگر قسمت شد و زیارت را روزی ما هم کردند برای سوغاتی خریداری کنیم.

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۵۵
ممنونم. بله. اسم خیابان را نمی دانم. اما محلش را بپرسید نشان می دهند. این تصویر آن محل است.
محل خریدن هدایای متبرک

برادر برام دعا کن...
دارم میرم شهرستان.میخوام به پدرم بگم که 8 ماهه شیعه شدم.
خدا نگهدار تا چند روز آتی

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۲۳
به سلامت. در پناه خدا

محمدرضا مرادی

۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۸
سلام
خوش بسعادت‌تان. برای من هم دعا کنید که نصیبم شود.

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۲۲
علیک سلام
چشم. ان شالله نصیب همه عاشقانش بشود که در این دنیا زیارتش کنند و در آخرت از شفاعتش بهره مند گردند

مرده پرستیت قبول باشه!
اجرت با مالک دوزخ

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۲۰
ائمه ما مرده نیستند. پس اگر بپرستیمشان زنده پرستی کرده ایم. ضمن اینکه پرستش نیست. سلام می دهیم. یکبار به خودت زحمت بده و چشم کورت را باز کن و کرکره مغز را بالا بده، یک زیارتنامه را بخوان. اگر پرستش دیدی بیا ادعا کن.
مالک دوزخ همان مالک بهشت است. و علی قسیم النار والجنة وعلی فاروق الاعظم. یفرق بین اهل الجنة وبین اهل النار. برو که فاروق اعظم قطعا با افکار کنونی ات برگه میده صاف بفرستنت جهنم.

دیوانه ی آنم که وفایی دارد
آن یار که چشم دلربایی دارد
این ذکر مرا همیشه دیوانه کند
ایوان نجف عجب صفایی دارد

زیارت قبول برادر

سلام 
داداش زیارت قبول. قیمه نجفی رو امتحان میکردی بد نبود.

پاسخ:

۲۰ بهمن ۹۴، ۲۲:۵۶
کجا؟ رستوران؟ سید که رستوران برو نبود :)
در لبنان هیئت های عراقی هستند و قیمه عراقی صرف شده. آشنایی دارم.

سلام 
زیارت قبول 
کاش بعضی ها معنی لذت زیارت را می فهیدند... به هر کیش و ایینی که هستند ...

راستی تو لبنان لوازم چوبی و مبل رو میسازن یا وارد میکنن؟

پاسخ:

۲۱ بهمن ۹۴، ۱۴:۵۲
هر دو. هم ساخته میشه هم از ترکیه و دیگر کشورها وارد میشه.

دکتر تیجانی در برنامه ماه عسل که البته برای چند سال قبل هست اینطور میگن:بهترین دلیل من این بود که رؤسای مذاهب اهل تسنن هیچ‌کدام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ندیدند و با ایشان ننشستند و بین آنها و زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حداقل 150 سال بود. آنها زمانی ظاهر شدند که فتنه عظیمی میان صحابه به وجود آمد. فتنه‌ای که در آن باعث شد صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) همدیگر را تکفیر کنند، یکدیگر را کافر خطاب کنند، با همدیگر بجنگند و همدیگر را به قتل برسانند. بعد از آن فتنه، لشکر یزید، مدینه منوره را برای خود آزاد کرد و گفت آزاد هستند هر کاری را بکنید.

این مسئله ما را به شک انداخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) سفارش کرده بود چیزی را که شک برانگیزه باشد، کنار بگذارید و این‌که همه می‌دانند حضرت علی (علیه السلام) در دامان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دنیا آمد و بزرگ شد.

مرکز محدودیت بحث علمی من این است که حضرت علی (علیه السلام) أعلم از صحابه بود و همه از ایشان سوال می‌کردند. یکی از علماء تونس به نام إبن عرفه که چندین سال قبل از من می‌زیسته، گفته بود: ولایت علی (علیه السلام) بر من ثابت شد. علماء اعتراض کردند که چرا این حرف را می‌زنی؟ چرا می‌گویی علی از همه بهتر است؟ گفت:

به خاطر این‌که همه محتاج علی (علیه السلام) هستند، ولی علی (علیه السلام) به کسی احتیاج علمی نداشت. عقل سالم به من می‌گوید پیروی از شخصی که همه محتاج او هستند بهتر است.

برادران اهل تسنن به 4 امامی که رؤسای مذهبی آنها هستند إقتداء می‌کنند و آنها فاصله زیادی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارند و حتی بعد از آنها نیز دیگر امامی وجود ندارد. در حالی که شیعه به کسانی إقتداء می‌کند که فاصله‌ای با پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشتند. عقل‌تان این را می‌گوید که وقتی 12 امام شیعه که ما پیرو آنها هستیم، بر یک چیز اتفاق نظر دارند و بر یک چیز تأکید می‌کنند، بهتر است پیروی شوند یا 4 امامی که هر  کدام با یکدیگر اختلاف دارند و حتی بسم الله گفتن آنها با یکدیگر اختلاف دارد، فرق دارد؟ عقل این را می‌گوید که من کدام را پیروی کنم؟ 12 نفری که بر یک چیز متفق هستند یا 4 نفری که مختلف هستند؟ قرآن کریم می‌فرماید:

آن چیزی که به حق دعوت می‌کند، مستحق پیروی هست یا کسی که باید آن را هدایت کند؟


سلام زیارت قبول برادر

پاسخ:

۲۲ بهمن ۹۴، ۲۳:۰۱
علیکم السلام
ممنون

سلام زیارتتون قبول .بعضی از خاطراتتون شبیه خاطرات من است وقتی که امسال توفیق زیارت کربلا ونجف در اربعین رو پیدا کردم مثلا قسمت قهوه ریختنشون تو چند تا فنجان برای کلی آدم!ودقیقا یکی از موکب های لبنانی قهوه میداد توی فنجان های یکبار مصرف که بابام خورد ونپسندید.یا اینکه لیوانارو نمیشورن ..والبته چایشون اصلا خوش طعم نیس . وبه نظافت حتی نظافت حرم ها رسیدیگی نمیکنن. شاورما (یاهمون کباب ترکی خودمون یا همون دنر ارومیه)اصلا خشمزه نبود پر سماق بود!! به دلیل شلوغی فوق الغاده فقط یک بار تونستیم به زیارت ضریح امام علی (ع)و امام حسین (ع)بریم که اصلا باورم نمیشد .البته متاسفانه ضریح حضرت ابولفضل رو هم بسته بودند که نتونستیم زیارت کنیم.قتلگاه رو هم برا خانم ها ممنوع کرده بودند.ما به دلیل دوری از ماشین والبته خستگی زیاد نتونستیم کاظمین وسامرا بریم شما کاظمین رفتید امنیت چطور بود سامرا چطور؟
والبته عکس سردارسلیمانی راننده عراقی برام جالب بود خیلی جالب آخه دقیقا امشب یکی از بچه های خوابگاه برگشت گفت عکس صفحه موبایلت کیه؟!کفتم سردارسلیمانی !باتمسخر گفت ای بابا تو هم شورش رو درآوردی!!!!جالبه مردم کشورهای دیگه عکس سردار رو میزنن به در و دیوارشون و اون وقت جوان دانشجوی ایرانی چه تفکری داره!!!!!!!!!!!
والبته یه تذکر به ابوخالد :به نظرم شما سنی نیستید یا وهابی هستید یا صهیونیستی... چون ما با اهل سنت فامیل هستیم زندگی کردیم هیچ کدومشون کمترین بی احترامی به ائمه ما نمیکنند هیچ  بلکه بارها دیدم میرن مشهد و قم زیارت وحتی امثال شنیدم چندین نفر از اهل سنت شهرمون اربعین رفته بودن زیارت کربلاو......صددرصد شما سنی نیستید

پاسخ:

۲۳ بهمن ۹۴، ۱۰:۲۴
سلام
ممنونم. امنیت خوب بود. مشکلی احساس نکردم.

امیدوارم مدیر این سایت و سرباز خدا و خانم صباح و بقیه دوستان با مرده هایی که به زیارتشون میرن محشور شن
بنده و دوستانم هم با سیف الاسلام و طلجه الخیر و عمر فاروق و ابوبکر صدیق محشور شم
حضرت پیامبر هم داور باشن بین ما
لطفا تاییدش کن
دعایی کردم متناسب حال هممون!

پاسخ:

۲۴ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۰
الهی آمییییییییین ان شاءالله رحمان که همین طور بشه. بحق قرآن که همینطور بشه.
البته سیف الاسلامتون قبلا مسلمونا رو میکشت و وقتی هم مسلمون شد بازم رفت مسلمون کشت و زن رییس قبیله رو بعد از اینکه شوهرشو کشت و سرشو برید و گذاشت زیر دیگ غذا، باهاش زنا کرد. طوری که عمر با او گلاویز شد و خواست حد بر او جاری کند.
راستی عثمان را فراموش کردی. معاویه و یزید را فراموش کردی.

یاسر نیکوبیان

۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۷
جناب ابوخالد
خوب گوش کن
http://bayanbox.ir/view/4754513749910059177/42.mp3

سلام
من سرباز خدام
ازت متنفرم آقای علوی
مذهب ضاله شیعه رو هم قبول ندارم
درود بر ابوخالد

پاسخ:

۲۵ بهمن ۹۴، ۱۲:۳۲
صرفا تایید شد تا دوستان ببینند صهیونیستها چطور تفرقه ایجاد می کنند. همه شما ابو زهر مارها  بدون شک صهیونیست هستید. صهیونیستهای نجس به زودی به نفرین پیامبران دچار شده و نابود می گردند.

سلام
 زیارت قبول خوش به سعادت اقای علوی 
 
و برادر  گرامی اقای ابوخالد با این دعا ی خوبت  ذوق  زده شدم انشاء لله که مستجاب بشه
من هم دوست دارم برای شما یه دعای خوب کنم  که شما هم با   پیغمبر واهل بیت پاکش  مأنوس  بشی 

ابو خالد بجای تعصب بیجا کتاب المراجعات ازسید عبدالحسین شرف الدین عاملی رو از اینترنت دانلود کن و حداقل یک بار بخوان البته اگر واقعا جوینده حق هستی. شـیخ سلیم بشرى که از علماى اهل سنت وجماعت بوده ودوبارریاست جامع شریف الازهر را بـه عـهـده گـرفـتـه اسـت , میان اووعبدالحسین شرف الدین که از علماى شیعه است مناظراتى مـتـعـدددر گـرفت که در کتابى به نام المراجعات جمع آورى شده واین مناظرات فقهى سبب تشیع شیخ سلیم بشرى گشت .
او در اولین مناظره اعلام کرد که متعصب نبوده ومى گوید: من تنها جوینده یک گمشده وخواهان یک حقیقت مى باشم , پس اگر حق آشکار شد,مسلما پیروى از حق سزاواتر است , واگر نشد من مانند گوینده این بیتم : نحن بما عندنا وانت بما عندک راض والراى مختلف
(هر یک از ما وشما به آنچه دارد راضى است , هر چند که آراءمختلف باشد).
ایـن مناظرات بیانگر دانش , بزرگوارى , اخلاق وحقیقت جویى دوطرف بوده ودر پایان مناظرات شیخ سلیم بشرى اعلام مى دارد: پـوشـیـده هـا نـمـایان , حقیقت از مخفى گاه خود ظاهر وروشنایى صبح براى هر بینائى پدیدار گـشـت , خدا را شکر مى کنم که ما را به دین خود هدایت وتوفیق عمل در راه خود را به ما عنایت نمودوصلوات وسلام خدا بر پیامبر وآل او باد.
 

(خالد بن ولید یا سیف الاسلام )مالک بن نویره این صحابی جلیل القدر را که در جوانمردی سخاوت و شجاعت ضرب المثل بود را ظالمانه به قتل می رساند و همان شب با همسر مالک زنای به عنف کرد.
چه می توان گفت درباره اصحابی که حرمت های الهی را میشکنند و برای هوای نفس به نوامیس آنها تجاوز میکنند.واینست کسی که اهل سنت از او با کمال احترام و قدسیت یاد میکند.

سلام علیکم..خواستم بگم..هرزیارتگاهی رفتین یا بعد از نمازاتون ما رو هم دعا کنید...بعد شرمنده شدم.پس برا سلامتی و تعجیل مولامون دعا کنید..
راستی خوش به سعادتتون... زیارتتون قبول ......منِ کمترین که مثل همیشه جاموندم...دعاکنید بطلبن این روسیاه رو.......بجای تموم نرفتنم همه ی مطلب رو خوندم.....

در جواب ابوخالد :
آنکس که نداند ونداند که نداند /در جهل مرکب ابد الدهر بماند...
در جواب دعایی هم که کردی :الهی آمین البته ما با زنده ها محشور میشیم شما بامرده ها
آقای علوی اون صوتی که آقای نیکو بیان برای ابوخالد گذاشتن رو اگر قابل ترجمه هست امکان داره ترجمش کنید؟

پاسخ:

۲۵ بهمن ۹۴، ۱۲:۳۴
ههههه میگه ساکت شو و وقتی چند تا آدم بزرگ حرف میزنن خفه شو. دخالت نکن و از این حرفا. مربوط به برنامه های طنز لبنانیه

اقای علوی به خدا این من نیستم.ولله یکی دیگه به اسم من اینو نوشته.من امروز صبح تازه رسیدم تهران.اصلا من همچین چیزی ننوشتم.یکی به دروغ اینو نوشته.دروغ به اسم من نوشتن.شما چرا باور می کنی؟باور می کنید که من بودم

به خدا قسم اسمون به زمین برسه زمین به اسمون برسه من شیعه میمونم


واقعا سرباز خدا این نظر رو گذاشته من که فکر می کنم ابوخالد از اسمش سوء استفاده کرده...


به خدا دروغ بستن به من.میخوان منو خراب کنن با شما و شما رو با من خراب کنن.شمام زود تو دامشون افتادین.یه ذره فکر نمیکنید که من پیه همه چیزو به تنم مالیدم اون وقت به قول شما با یه چک نظرم عوض شه؟واقعا دلم شکست.

پاسخ:

۲۵ بهمن ۹۴، ۱۵:۴۹
برای اینکه سو استفاده از اسمت نشه، یک اکانت باز کن در بیان و با آن وارد شو و نظر بنویس.

سلام 
راستی آقای سرباز خدا چی شد با پدرتون صحبت کردید ؟چی گفتن؟مثلا از ارث محروم نشدید یا تهدید به قتل نشدید؟

نشد بگم!
همش برف پارو کردم

ابو خالد.امیدوارم روزی بدون تعصب فکر کنی و عاشق شوی وخودت مشتاقانه به سمت حرم علی بن ابی طالب اسد الله الغالب امام المتقین حیدر کرار بروی!

خداوندا از تو مسئلت دارم هیچ گاه مدیر این سایت و سرباز خدا و خانم صباح وبقیه دوستان رااز دامان اهل بیت(ص) جدانکنی و بیزاری از دشمنان خاندان پیامبر(ص) را روز به روز در قلبمان سوزان تر کنی !

الهی آمین... 


آقای علوی ممنون از سفرنامه ی زیبایتان.  

الهی آمین.
چه بسا انسانی یک رفتار خوب ببینه و از قعر تاریکی ها بلند شه و چه بسا انسانی از عرش به فرش کشیده بشه با یک گناه

امیدوارم ابو خالد خیلی از مسائلو فراموش کنه

خیلی جالبه مردم در این طرف و اونطرف دنیا دارن مسلمون و شیعه میشن اونوقت یک عده در کشور خودمون یه چیزایی میگن که آدم روش نمیشه بگه
پیامبر و اسلام رو دین اعراب میدونن و مسلمونی مارو ناشی از ترس میدونن
تازگی ها هم سلطنت طلب ها دوباره برگشتن به اسم کوروش وداریوش و آیریایی و.....
و یه عده هم هستند که میگن شاه برای ما فلان ساخت و بهمان ساخت و سهام شرکت بنز رو خرید و...

بهشون گفتم اگه شاه این همه قدرت داشت که عرب ها ازش حساب میبردن چرا بحرین رو به اونا داد و روزش رو جشن گرفت بهم میگن چون بحرین عرب بودن و شاه میخواست همه کشور آریایی باشت!!!!

میگم چرا نفتمون رو انگلیس مفتی میبرد؟؟ میگن به جاش انگلیس به ما تکنولوژی میداد کدوم تکنولوژی من نمیدونم شما میدونید؟؟
میگم چرا این شاهتون موقع رفتن دوتا هواپیما جواهرات ملی برد با خودش؟ میگن اونا مال خودش بود حق داشت ببره
میگن شاه خیلی خوب بود و سهام شرکت بنز رو خرید و راه آهن درست کرد ولی نمیگن که همین شاه چه خیانت هایی کرد واقعا جای تاسف داره

جرج جرداق  مسیحی لبنانی دویست بار نهج البلاغه را خوانده است
چرا؟
خود جرج جرداق می گوید یک روز در یک همایش فرهنگی، یکی از دوستان مسلمانم کتابی به من هدیه داد و گفت این کتاب نوشته های یکی از امامان ماست.
جرج میگوید: از او پرسیدم این کتاب مربوط به چه زمانی است
دوست مسلمانم گفت:حدودا هزارو چهارصد سال پیش نوشته شده
جرج میگوید با خودم گفتم مطالب 1400سال پیش به چه درد ما می خورد، اما به رسم احترام و با خوش رویی این هدیه را گرفتم و به منزل بردم
یک روز از روی بی حوصلگی کتاب نهج البلاغه را ورق زدم و نگاهی گذرا به مطالب کتاب انداختم
یک مطلبی خواندم که نظرم را جلب کرد
اینکه ماده اولیه همه کاینات و موجودات عالم از آب است
جرج میگوید: اهمیتی ندادم و کتاب را کناری گذاشتم و دیگر سراغش نرفتم تا اینکه یک سال بعد در کنفرانسی بین المللی شرکت کردم که دانشمندان جدیدترین یافته های علمی خود را بیان می کردند
یکی از دانشمندان در مقاله علمی اش این نکته را گفت که تحقیقات علمی نشان می دهد که ماده تشکیل دهنده همه موجودات آب است
جرج جرادق می گوید با شنیدن این مطلب به یاد آن جمله نهج البلاغه افتادم و بعد از بازگشت فورا به سراغ نهج البلاغه رفتم و شروع کردم به خواندن مطالب آن و بسیار تاسف خوردم که چرا از اهمیت این کتاب غافل بودم
هربار که این کتاب را میخواندم نگرش ها و یافته ها و افق های جدیدی از علوم مختلف برایم آشکار میشد
جرج جرداق تا آخر عمرش موفق شد 200 بار نهج البلاغه رابخواند
اما ما مسلمان ها تاکنون چند بار نهج البلاغه را خوانده ایم
حتی یکبار
حتی یک خطبه
آیا مولایمان را خوب می شناسیم
آیا حقش را ادا کرده ایم
پشت کتاب جرج جرداق مسیحی
O'Ali,
If I say you're superior to Jesus Christ, my religion cannot accept it!
If I say he's superior to you, my conscience won't accept it!
I don't say you're God!
...So, tell us yourself, o'Ali:
Who are you?!
اى على
اگر بگویم تو از مسیح بالاترى، دینم نمى پذیرد
اگر بگویم او از تو بالاتر است، وجدانم نمى پذیرد
نمى گویم تو خدا هستى
پس خودت بگو به ما اى على
تو کیستى؟؟

دوست عزیز الف.ن

جرج جرداق خودش میگه علاقه و عشق به امام علی در خانواده من بود و من حتی در دورانی که بچه مدرسه ای بودم از مدرسه فرار می کردم و نهج البلاغه میخوندم!ربطی به دوست مسلمان نداشته ایشون تو خانواده ای بزرگ شده که علاقه به امام علی بوده و از بچگی ایشون مطالعه می کردن نهج البلاغه رو...

شخصیت جرج جرداق انقدر زیبا هست که نیازی به داستان سرایی نداشته باشه


سلام.زیارتتون قبول.

این عکسی که در قسمت نظرات قرار دادید مربوط به خیابان پشتی حرم امام حسین البته اگر در ورودی بین الحرمین رو در جلویی حساب کنیم و این تبرکات توسط خادمان حرم فروخته میشه و یه غرفه دیگه هم در صحنی که از بین الحرمین ورودی داره هست.

من انگشتر و گردنبندمتبرک رو دارم که البته گاهی دلم میگیره که این انگشتر رو به عنوان زینت استفاده کنم و تردید میکنم اصلا کارم از لحاظ اخلاقی درسته؟

ان شاالله قسمت همه محبین بشه.

پاسخ:

۳ اسفند ۹۴، ۰۹:۰۰
علیکم السلام. ممنون
بله درست فرمودین.
اگر سنگ انگشتر یا گردنبند اسامی ائمه داشته باشد بدون وضو پوشیدن و لمس آن کراهت دارد. اما این سنگ صرفا متبرک به همجواری با مرقد مطهر است. گوشواره یا گردنبند آن تصور نمی کنم مشکلی داشته باشد. انگشتر را بهتر است دقت کنید که همراهتان به دستشویی نبرید. فکر نمی کنم اشکالی داشته باشد برای زینت استفاده شود.

سلام علیکم
رو به روی خیمه گاه محل فروش اشیاء متبرک است.

سلام علیکم
جند روزی هست که توفیق انتشار راهنمای سفر انفرادی به عتبات نسیبمان شده
این نرم افزار رو تقدیم شما و مهمانان وب سایتتان می شود
دانلود با لینک مستقیم ( احتمال تغییر این لینک به علت انتشار نسخ های جدید وجود دارد )
www.telegram.me/modirehamrah/219

لینک کانال ( ثابت ) 
www.telegram.me/modirehamrah

سلام
مشتی از جنابعالی بعیده که تاحالا کربلا نرفتی
یه چی بگم، رفاقتی میگم، کربلا به پول نیست، به نداشتن مشغله هم نیست
فقط به نیازه...
باید بکربلا نیاز داشت...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

LIBANIRAN

اطلاعات و اخبار مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و گردشگری پیرامون لبنان
برای اطلاعات بیشتر به صفحه درباره پایگاه مراجعه فرمایید.

پربیننده ترین مطالب
پیوندها