راننده تاکسی بود. به قیافه اش می خورد حدود 50 سالش باشد. قبلا قصاب بوده اما الان رانندگی می کند. یک ماشین تویوتای آوانزا داشت. ماشین خوبی است، هفت نفر مسافر می تواند حمل کند.
می گفت:
اوایلی که ماشین را خریده بودم، خانمی با دو بچه ایستاده بود. از من خواست او را به یکی از دهات بعلبک ببرم و برگردانم.
گفتم: چقدر حاضری کرایه بدهی؟ گفت من هشتاد دلار دارم. گفتم قبول. خدا بده برکت.
رفتیم. شب بود که به ده رسیدیم. برق هم نبود. جلوی خانه ای ایستادیم. گفت من نیم ساعت با مادرم بنشینم و وسایل بردارم و برگردم. داخل ساختمانی شد.
ناگهان یک ون از پشت کوبید به ماشینم. پیاده شدم گفتم داداش ماشینو داغون کردی. مراقب باش خب.
گفت مگه میخای با ماشین برگردی؟ گفتم: پ ن پ، فکر کردی پیاده برمیگردم (البته لبنانی ها به جای پ ن پ می گویند شو لَکَن : پس چی)
گفت نه خیر، اینجا هستی. از ون چهارتا آدم مسلح قلچماق که صورتشان را پوشانده بودند پیاده شدند. نوک اسلحه را گرفتند پشتم. جیبهایم را خالی کردند. هزار و خرده ای دلار توی کیفم بود. رییسشان برداشت و گفت: اولین باره یه راننده با اینهمه پول گیرمون میاد. گفتم پولا کوفتتون. ماشینو هم نمیتونی کاری بکنی. چون تازه این مدل اومده به بازار و نمیتونی اسقاطش کنی. نمیتونی هم بفروشیش. حالا ولم کن برم. الان این خانم و بچه هاش میان و می بینن شما رو. گفت ههه، کدوم خانم، تله گذاشته بودیم. از خودمونه.
خلاصه، مرا بردند در صحرا، تا 5 صبح روی سنگ نشانده بودند و اسلحه را روی سرم گرفته بودند. زندگی ام آمد جلوی چشمم. به اندازه تمام این سالها پیر شدم. مطمئن بودم مرا می کشند. هر حرفی میزدم می گفتند ساکت، باید رییس بیاد. خلاصه 5 صبح اومد با ماشین من. گفت دستاشو باز کنید. دستامو باز کردند. کلیدو داد به من. گفت این راه رو میگیری مستقیم میری. به پشت سرت هم نگاه نمی کنی. گفتم: خب این راه کجا میره آخه؟
گفت میره جهنم. گفتم: پس تو بیا راهنمایی ام کن.
گفت برو گمشو. یالا.
من فکر کردم الانه که از پشت با تیر بزنند. راه افتادم. برخلاف تصورم کاری نکردند و من دور شدم. جاده خاکی بود و در تاریک روشنی صبح می رفتم تا رسیدم به جاده اصلی. مقابل نبی شیت سر درآوردم. به اولین ایست بازرسی که رسیدم پیاده شدم و گفتم من را دزدیده بودند. نگاه غیر مسئولانه ای کردند و گفتند خب شانس آوردی، خدا حفظت کرد!
گفتم لا اقل ماشین رو بگردید ببینید چیزی پنهان نکرده باشند دوباره توی بیروت بدزدند ماشین رو که جنس را بردارند. خلاصه ماشین را گشتند چیزی نبود. افسر گفت اگر آنها را ببینی میشناسی؟ گفتم: می شناسم؟ معلومه که میشناسم. جاشون رو بلدم. جرات داری با من بیای بریم؟ کاملا معلوم بود که از عشایر بعلبک می ترسند و با آنها درگیر نمی شند. خلاصه گفتند برو خدا رو شکر کن زنده ای.
از آن موقع به بعد دیگر آدم به بعلبک نمی برم. یک بار جوانی با زنش گفت بعلبک چقدر می گیری بری؟ گفتم 200 دلار! سریع گفت قبوله! گفتم ولی من قبول ندارم!
دیدگاهها (۲۱)
علی
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۵۲
مثل هذه السرقات توجد فی ایران ایضاً
شی طبیعی فی دول العالم الثالث
پاسخ:
۲۴ اسفند ۹۲، ۱۴:۰۹
فارس
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۲۸
برادر یعنی بعلبک اینقدر وحشناکه!!! ؟؟؟؟ یادم باشه اگر پولی از اسمان به زمین افتاد و توانستیم بیاییم لبنان!! قید بعلبک بزنم! ولی تعریف زیادمیکنند که شهری شیعه نشین اولین مقرحزب لله؟
پاسخ:
۲۴ اسفند ۹۲، ۱۴:۱۰
ح-ق
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۳۹
احمد
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۳۴
واقعاً لبنان اون بهشتی که میگن نیست...
با این حساب
فاطمه
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۴۲
پاراگراف اول را با دقت نخوانده بودم.
کان الله فی عونک و عونه
احمد
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۹
فارس
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۱۳
ح-ق
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۲۷
پاسخ:
۲۶ اسفند ۹۲، ۰۱:۱۰
ح-ق
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۲۲
پاسخ:
۲۶ اسفند ۹۲، ۰۱:۱۱
احمد
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۴۳
ما هم چهارشنبه سوری به افتخار ازادی یبرود میترقونیم(ترکوندن+ترقه).
با انفجار بنی عثمان میخوان نقش پیروزی حزب رو در یبرود کمرنگ کنن که مثلا هنوزم لبنان مث قبل نا امنه و از این حرفا .
شریعت
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۵۵
احمد
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۵
شریعت
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۳۶
پاسخ:
۲۶ اسفند ۹۲، ۲۲:۱۵
ahmed
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۸
شریعت
۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۰۱
علاء
۰۷ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۲۷
پاسخ:
۸ خرداد ۹۳، ۱۲:۲۱
در مورد اعزامی ها به سوریه حرفت رو قبول ندارم. برنامه حزب الله برای اعزام، از همه مناطق بوده و هر منطقه سهمیه و تعداد مشخصی از نیروهای خود را می تواند بفرستد. تعداد شهدا و جانبازان و پراکندگی محل سکونت آنها این امر را به خوبی نشان می دهد.
علا
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۴
علی
۱۴ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۹
میشه بپرسم چطور میشه ساکن لبنان شد?
پاسخ:
۱۴ خرداد ۹۳، ۲۲:۳۱
با سفر به لبنان و اجاره منزل و داشتن پول. یا مثل من کار کنید.
البته ظریفی هم میگفت گدایی کن تا محتاج خلق نشوی!
جکسون
۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۵۲
اخوی پاسدار جماعت می تونه سفر به لبنان داشته باشه ؟
پاسخ:
۲۶ اسفند ۹۳، ۱۸:۴۹
المیرا
۲۱ دی ۹۶ ، ۲۳:۳۵
بعلبک را برای سفر یه دختر تنهای ایرانی پیشنهاد میکنید؟با شهر بعلبک و اطرافش کاری ندارم قصدم فقط دیدن معبد ژوپیتر هست
پاسخ:
۲۲ دی ۹۶، ۱۰:۵۱
کوچ
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۸:۰۸
تجربه مهمان شدن توی چن تا کشور خاورمیانه مثل ترکیه و کردستان عراق رو داشتم.و چون قراره به زودی به لبنان سفر کنم میخوام بدونم به عنوان یه ایرانی میتونم توی لبنان هم مهمون بشم؟(از نظر امنیتی)
اکثر میزبان های لبنان مسیحی و دروزی هستن.
پاسخ:
۲۵ دی ۹۶، ۰۹:۲۶
جالبه. مهمان مسیحی ها بشوید اما درزی اصلا. درزی ها معروف هست که خیانت کار هستند. ضرب المثل لبنانی میگه تغدا مع درزی و تعشا مع مسیحی. یعنی ناهار با درزی بخور و شام با مسیحی. یعنی شب نزد درزی نمان. تنها گروهی هستند که در جنگهای داخلی لبنان، هیچ اسیری دستشان نبود. همه را می کشتند. در درگیری ای که چند سال پیش رخ داد، درزی های هم پیمان حزب الله خیانت کردند و ده ها حزب اللهی شهید شدند. ضمن اینکه در خیابان هم شیعه هایی را ربوده و شکنجه داده بودند. مراقب باشید.