چقدر دلم می خواهد در همان روستاهای خودمان با دهاتیهای خودمان زندگی کنم. از زندگی مدرن خسته شدهام. هر چه از اروپا و آمریکا بخواهید در لبنان هست:
انواع موبایل و لپتاپ و تبلت،
رویای آمریکایی یا سبک زندگی آمریکایی به راحتی در لبنان فراهم است. چرا که کافی است تجارت موفق یا درآمد کافی داشته باشی و پادشاهی کنی. مالیات و مشکلات آمریکا را هم ندارد. اما مگر زندگی فقط همینها است؟ آیا زندگی فقط در ماشین آخرین مدل و ویلای شیک و جواهرات خوش طرح و موبایل و تبلت آخرین مدل خلاصه شده؟ اگر همهی اینها را داشتی خوشبخت خواهی بود؟
اصلا! خوشبختی از آنِ کودکی است که در روستا با خاک بازی می کند، آزادانه لب چشمه میرود، دنبال بچه گربهها میکند و به آنها غذا میدهد، هر وقت خواست به دوردستها خیره میشود و از زمین ساقهی گیاهی را بیرون کشیده و میجود؛ از درخت بالا رفته و میوه میچیند.
خوشبختی از آنِ مردی است که بعد از یک صبح تا ظهر کار سنگین در زمین کشاورزی به خانه میآید ، همسرش به استقبالش میرود، با دستهای زمختش همسرش را نوازش میکند و با هم ناهار دلچسبی نوش جان میکنند.
راستی چرا در این مسافرخانه که چند روز در آن هستیم به جای فکر و برنامه ریزی برای سفر و رسیدن به سرزمینِ خوشبختیِ همیشگی و دائم، به فکر رسیدگی به اتاق مهمانخانه و خریدن وسایل رفاهی و تجملاتی برای آن هستیم؟
چرا یک آمریکایی یا اروپایی یا عرب پولدار که از تمام امکانات مادی و خوشیهای این دنیا بهرهمند است کمتر از یک روستایی زحمتکش، از زندگیاش لذت میبرد و احساس خوشبختی نمیکند و همیشه به فکر بهتر کردن وضع و رسیدن به مراحل بالاتر است؟
چرا سخنان مولای خود را به کتابها سپردیم و آنها را به کتابخانه ها؟ مگر نفرمود هیچ گنجی بالاتر از قناعت نیست؟
چرا آن روستایی فقیر و شاد، خود را از یک میلیونر ثروتمندتر میداند؟ میلیونری که در ویلای ساحلیاش نشسته و به شنا و بازی دختران و پسران چشم دوخته و به هر دلیلی حسرت و غصه میخورد!
اگر نشاط و شادی و خوشبختی میخواهیم (حتی برای این دنیا) باید به جای حرص و تلاش برای پول و درآمد بیشتر (و گاه سرکیسه کردن مردم!) به سلامتی و تندرستی و نعمتهای خود اهمیت بدهیم، دست پدر و مادرمان را بگیریم و ببوسیم، قدر آنها را بدانیم و خوشبختی را در پول و مادیات نجوییم. چرا که غربیها و آنان که به دنبالشان رفتند، هرگز پیدایش نکردند. برای همین به شرقیها و خوشبختیشان حسادت ورزیدند و گفتند شما عقب افتاده و نادان و بدبختید! ببینید ما ماشین و دستگاه و تکنولوژی داریم و آنرا به خدمت خود درآوردهایم تا زندگی راحتی داشته باشیم! ما را فریفتند و وادارمان کردند به همراه وسایلشان، غم و غصه هایشان را هم بخریم. اینهمه ماشین آلات و دستگاهها در منزل و محل کار داریم تا کار ما را سرعت ببخشند و راحت کنند اما از گذشتگان وقت کمتری داریم! به هیچ کارمان نمیرسیم، همهاش داریم مثل دیوانهها میدویم، به دیدن همدیگر نمی رویم، نماز و دعا و قرآن اگر وقت کنیم میخوانیم! کتابخانههای دیجیتال داریم اما نمیتوانیم حتی به اندازهی یک جلد کتاب الغدیر، مطلب جمع کنیم! (فقط جمع کنیم!)
واقعا چگونه یک نفر در طول عمر خود صدها جلد کتاب مینوشت آنهم با دست، و با تحقیق و جستجو از کتابخانهی یک شهر به کتابخانهی دیگر و شهر دیگر؟! واقعا چه مرگمان شده است؟ اثر وجودی ما چیست؟ چه تاثیری بر علم یا زندگی یا تفکر مردم داریم؟ آیا به این دنیا آمدیم تا هفتاد سال زندگی کنیم و پول را تبدیل به غذا کنیم و غذا را تبدیل به کود ؟!
از زندگی مدرن متنفرم؛ حوصله داد و دود بیروت را ندارم. فرقی نمیکند؛ تهران، بیروت، آمریکا، هرجا... .
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.