مستر کارت اعتباری

مستر کارت اعتباری

سلام
دیروز یک مستر کارت خرید اینترنتی گرفتم که دیگه میتونم مثل بقیه آدمای دنیا از هر جا که لازم باشد خرید کنم.
ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه

سفر تعطیلات آخر هفته به لب دریای جنوب

سفر تعطیلات آخر هفته به لب دریای جنوب

سلام به همه

این هفته رفتیم جنوب و بعد از اینکه در روستای دیرقانون نهار خوردیم رفتیم لب دریا .

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه

جشن عید کارگر

امروز در محل کار به مناسبت روز کارگر برنامه کوچکی گرفتند و برای مسئول مرکز هدیه و کیک تهیه کردند که دور هم جمع شدم. او که نمی دانست قضیه چیست تعجب کرده بود و هی فکر میکرد نکند تولدش است یا کسی ازدواج کرده یا بچه دار شده. خلاصه خوشحال شد و از فرصت استفاده کرد و برنامه های بعدی کاری را مطرح کرد. تو مملکت خودمون روؤسا به کارمندان هدیه می دهند اینجا برعکس!
۰ ۰ ۰ دیدگاه

ثبت ازدواج با زن خارجی

مدارک مورد نیاز برای ثبت ازدواج مرد ایرانی با زن خارجی در سفارتخانه های جمهوری اسلامی ایران.
ادامه مطلب
۲ ۰ ۱۱۵ دیدگاه

مسلمانان غیر مسلمان

دیشب وقتی با یکی از دوستان لبنانی بحث اجتماعی فرهنگی داشتیم و مانند بقیه لبنانی ها از نبود مدیریت و برنامه و نظم و انضباط در قسمت های مسلمان نشین شکایت داشت، از من پرسید چرا باید قسمت های مسلمان نشین، کثیف، شلوغ و پر سر و صدا باشد و مردم اینقدر سطح پایین و هر از گاهی شاهد دعوا یا زد و خورد باشیم و در مقابل در مناطق مسیحی نشین بیروت اینقدر نظم و ترتیب و نظافت و زیبایی وجود دارد و افراد منظم و مودب هستند؟
ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

ایرانی زده ها

ایرانی زده ها

این عنوانی است که به لبنانی های عشق ایران میدهیم! ایرانی ها غرب زده می شوند اما اینها ایران زده! این هم نمونه ای از ایرانی زدگی.
ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

سفر تعطیلات آخر هفته به جنوب

سفر تعطیلات آخر هفته به جنوب

سلام به همگی

آخر هفته ما تصمیم گرفتیم به اتفاق یک دوست ایرانی که ماشین دارد بریم جنوب. دوستمان آمد و راهی جنوب شدیم.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دستنوشته های ماه نیسان (اوریل)

دستنوشته های ماه نیسان (اوریل)

سلام به همگی
 
این آخر هفته رو رفتیم روستای دیر قانون. چاغاله بادام موجود بود! از درخت کندیم و جای شما خالی نوش جان کردیم.
ادامه مطلب
۱ ۰ ۲ دیدگاه

مسیح می آید

مسیح می آید

محمد ابراهیم

کلبه کوچک تا نیمه زیر برف پنهان شده بود. نور اندکی که از آتش شومینه و چراغی نفتی که از سقف آویزان بود، فضای کلبه را تا حدی روشن کرده بود. ماریا در حالیکه پتوی کهنه اش را دور خود پیچیده بود پشت پنجره کز کرده بود و به  ریزش آرام دانه های درشت برف در دل تاریکی شب چشم دوخته بود. صدای پدر او را به خود آورد. نمی دانم این برف کی قرار است بند بیاید؟ سوختمان دارد تمام میشود و هیچ کس هم نیست که بیاید و به این ده کوره دور افتاده سر بزند. مادر که داشت برای این که خودش را سرگرم کند بافتنی میبافت گفت: درب خانه به سختی باز می شود خوب شد امروز صبح هیزم ها را آوردیم داخل. ماریا لبخندی زد و دوباره به دور دست ها خیره شد.

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه


LIBANIRAN

اطلاعات و اخبار مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و گردشگری پیرامون لبنان
برای اطلاعات بیشتر به صفحه درباره پایگاه مراجعه فرمایید.

پربیننده ترین مطالب
پیوندها