۹۲ مطلب با موضوع «امام موسی صدر» ثبت شده است

خاطرات نصرالله - قسمت دوم

خاطرات نصرالله - قسمت دوم

آن زمان درگیری های داخلی بین جناح های راست و چپ بیداد می کرد. شیاح منطقه ی شیعیان بود که همسایه ی عین الرمانة منطقه ای مسیحی نشین است. جنگی شدید بین اهالی این دو منطقه در گرفته بود. امام جوانهای دور و برش را جمع کرد رفت آن وسط ایستاد و گفت: به من شلیک کنید. اگر مشکلتان با کشتن من حل می شود مرا بزنید. جنگ متوقف شد. دو طرف درگیری آمدند جلو و دور امام را گرفتند. امام برایشان صحبت کرد و تنش های مذهبی بین آنان را فرونشاند. یک زن مسیحی از خوشحالی توقف جنگ، جلوتر آمد تا با امام دست دهد. امام خیلی خونسرد و سریع با یک حرکت دست، عبایش را دور دستش پیچید و دستش را به او داد.

۱ ۰ ۰ دیدگاه

خاطرات نصر الله - قسمت اول

خاطرات نصر الله - قسمت اول

نصرالله را دوستش به جلسه برد. در آن جلسه امام موسی صدر (رییس مجلس شیعیان) برای جوانها صحبت می کرد. صحبت هایش عجیب و تکان دهنده بود و کسی مثل آن را از زبان روحانیون دیگر نشنیده بود. آخر جلسه یک عده رفتند و عده ای هم دور سید حلقه زدند و سوالهایشان را از او می پرسیدند.

ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت ششم

خاطرات سرتیپ - قسمت ششم

امام را همیشه متهم می کردند که شما و افرادت با اقداماتتان این مملکت را به نابودی می کشید.

یک بار رسیدم منزل همسرم گفت کجایی؟ گفتم: از کی تا حالا از من بازجویی می کنی؟ کار داشتم بیرون بودم. گفت: نه خیلی دنبالت می گردند. گفتند اگر آمدی سریع با سفارت امارات تماس بگیری. وزیر خارجه شان سفرش را عقب انداخته تا تو را ببیند. با تعجب رفتم زنگ زدم به سفیر. گفت: خدا حفظت کنه کجایی. تو را به خدا سریع بیا اینجا. بلند شدم رفتم سفارت. وزیر خارجه ی امارات مرا به گرمی در آغوش کشید و خیلی مرا تحویل گرفت. مانده بودم چرا.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دجال را قورت نده

سلام به همه ی عزیزان. امیدوارم همگی در پناه حضرت احدیت سالم و سلامت باشید. طاعات و روزه های روزه داران و نفس های تک تکتان که در این ماه، تسبیح و ذکر خداست قبول حضرت حق باشد. راستی گفتم سلامتی، دوستی دارم که تلویزیون را از خانه ی خودش حذف کرده. می خواستم راجع به تلویزیون مطلبی بنویسم و تجربه ی خودم را در اختیار دوستان خود قرار دهم. می گویید ربطش به سلامتی چیست؟ بله، تلویزیون برای ما مضر است!

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت پنجم

خاطرات سرتیپ - قسمت پنجم

روزی توفیق علاوی از بزرگان عراق آمده بود و همراه هم داشتیم در بیروت می گشتیم. رسیدیم به جایی که خانواده ی امام موسی صدر بعد دزدیده شدنش آنجا ساکن شده بودند. خانه ای اجاره ای در محله ای نه چندان مرتب. گفتم اینجا منزل سید صدر است.

علاوی گفت: کدام سید صدر؟

گفتم امام موسی صدر.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت چهارم

خاطرات سرتیپ - قسمت چهارم

امام مرا صدا زد و گفت ما قسمت نظامی حرکت محرومین را ایجاد کرده ایم و می خواهیم به جوانها آموزش نظامی بدهیم. تو هم باید باشی. اسم تو زین العابدین است. اسم جهادی برایت انتخاب کردم که اگر لیست افراد ما دست دیگران افتاد موقعیت و زندگیتان به خطر نیفتد.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت سوم

خاطرات سرتیپ - قسمت سوم

یک بار در جنگهای داخلی لبنان در منطقه ی اوزاعی بین آل ناصر و آل مقداد جنگ در گرفت. آل ناصر شیعیان ساکن منطقه بودند و آل مقداد هم از بعلبک آمده بودند آنجا ساکن شده بودند. امام ما را در مجلس جمع کرد. گفت می دانید بین اینها جنگ شده؟ گفتیم بله. برایمان عادی بود. آل مقداد همیشه با یکی دعوا و درگیری دارند.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت دوم

خاطرات سرتیپ - قسمت دوم

مصطفی: امام موسی صدر سه انقلاب انجام داد. یکی انقلاب در افراد که خودم یکی از آنها بودم و مرا از جهنم کشاند بیرون و برد در بهشت. یکی انقلاب اجتماعی در لبنان. یکی انقلاب ایران. در زمانی که خیلی با امام موسی صدر همکاری های امنیتی داشتم، امام استقبال از انقلابیون ایران و کسانی که از دست ساواک فرار می کردند را به من سپرده بود.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

خاطرات سرتیپ - قسمت اول

خاطرات سرتیپ - قسمت اول

مصطفی الحاج از نیروهای پلیس امنیت داخلی بود. از آنجا که جزو دار و دسته ی کامل اسعد (فئودال شیعه و رییس اسبق مجلس لبنان) بود تنها شیعه ای بود که در پلیس به رتبه ی نظامی خیلی بالایی رسیده بود و خود رییس اسعد و زنش در عروسی وی شرکت کردند. هم اکنون بازنشسته است و سنش بالای 85 است.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه


LIBANIRAN

اطلاعات و اخبار مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و گردشگری پیرامون لبنان
برای اطلاعات بیشتر به صفحه درباره پایگاه مراجعه فرمایید.

پربیننده ترین مطالب
پیوندها