با عرض تسلیت به مناسبت اربعین حسینی و التماس دعا از همه عزیزان در این روز عظیم. ان شاء الله خداوند عزاداریهای شما را اجر دوچندان دهد و عاقبت همگی ما را ختم به خیر و محشور با ائمه اطهار نماید.
در لبنان چند وقتی است بنرهایی در رابطه با بزرگداشت اربعین حسینی زده اند که عزاداری در این روز را در بعلبک که گفته می شود قافله اسرا از آنجا گذشته اند و خوله دختر امام حسین علیهما السلام در آنجا دفن است انجام خواهند داد. (اطلاعات بیشتر در مورد امام زاده خوله در لبنان)
حیف که نتوانستیم برویم. دیشب سید حسن به مناسبت شب اربعین صحبت می کرد و دعوت کرد همه برای احیا و بزرگداشت اربعین در این مراسم شرکت کنند. تا امروز هم بیشتر شیعیان سیاه پوش بودند و برنامه های عزاداری هم برقرار بود.
هرجای این دنیا که هستید خداوند توفیقاتتان را بیشتر و بیشتر کند و ما را هم از دعای خیر فراموش نفرمایید.
خاطره ای هم هست مربوط به گذر قافله اسرا در لبنان و دشمنی اهل یک ده و عاقبتشان و استقبال ده دیگر و حسن عاقبتشان:
به گزارش خبرگزاری پانا، حاج محمد آقای نوروزی می گفتند: یک سفر لبنان بودم. آنزمانی که شهید چمران هم زنده بود . به واسطه امام موسی صدر رفته بودیم لبنان .
یک روز کنار چمران بودیم . شهید چمران مرا صدا زد و گفت : محمد بیا !
رفتم کنارش .
روی یک تپه به حالت نیم خیز دراز کشید و در حالیکه دوربینی به دست داشت گفت : بیا ببین .
در سینه کش یک تپه یک روستا را به من نشان داد و گفت ببین .
دوربین را گرفتم و دیدم .
چمران به من گفت : این روستا ، روستایی است که وقتی کاروان امام حسین در راه شام بودند ، اهالی این روستا برای کاروانیان ، نان و غذا آورده اند .
بعد چمران با دستش یک روستای دیگری را به من نشان داد و گفت : آنجا را هم ببین .
با دوربین نگاه کردم .
تقریبا فاصله ی زیادی باهم نداشتند اما خب از هم دور بودند و ما چون از روی بلندی می دیدیم ،
خوب به هر دو روستا اشراف داشتیم .
شهید چمران گفت :
تمام اهالی این یکی روستا وقتی کاروان اهل بیت به اینجا رسیدند ، اهل بیت را سنگ باران کرده و هلهله کردند .
بعد شهید چمران به من گفت :
هر دو روستا در تیر رس موشک های اسرائیلی هستند . اما تا زمانی که من به یاد دارم آن روستایی که برای اهل بیت غذا آوردند یک دانه موشک اسرائیلی ها هم به آن برخورد نکرده است .
اما این یکی روستا ، هر بار اسرائیلی ها موشک میزنند انگار فقط باید به این روستا بخورد و هرچه موشک است نصیب این روستایی می شود که اهل بیت حسین را سنگباران کرده اند و ماهم هر تدبیری اندیشیدیم که این روستا بمباران نشود ، نشد که نشد !
منبع: وبلاگ حسین مداحی
یک روز کنار چمران بودیم . شهید چمران مرا صدا زد و گفت : محمد بیا !
رفتم کنارش .
روی یک تپه به حالت نیم خیز دراز کشید و در حالیکه دوربینی به دست داشت گفت : بیا ببین .
در سینه کش یک تپه یک روستا را به من نشان داد و گفت ببین .
دوربین را گرفتم و دیدم .
چمران به من گفت : این روستا ، روستایی است که وقتی کاروان امام حسین در راه شام بودند ، اهالی این روستا برای کاروانیان ، نان و غذا آورده اند .
بعد چمران با دستش یک روستای دیگری را به من نشان داد و گفت : آنجا را هم ببین .
با دوربین نگاه کردم .
تقریبا فاصله ی زیادی باهم نداشتند اما خب از هم دور بودند و ما چون از روی بلندی می دیدیم ،
خوب به هر دو روستا اشراف داشتیم .
شهید چمران گفت :
تمام اهالی این یکی روستا وقتی کاروان اهل بیت به اینجا رسیدند ، اهل بیت را سنگ باران کرده و هلهله کردند .
بعد شهید چمران به من گفت :
هر دو روستا در تیر رس موشک های اسرائیلی هستند . اما تا زمانی که من به یاد دارم آن روستایی که برای اهل بیت غذا آوردند یک دانه موشک اسرائیلی ها هم به آن برخورد نکرده است .
اما این یکی روستا ، هر بار اسرائیلی ها موشک میزنند انگار فقط باید به این روستا بخورد و هرچه موشک است نصیب این روستایی می شود که اهل بیت حسین را سنگباران کرده اند و ماهم هر تدبیری اندیشیدیم که این روستا بمباران نشود ، نشد که نشد !
منبع: وبلاگ حسین مداحی
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.