یوسف حلاوی فرزند حلمی از روستای قعقعیة الجسر در جنوب لبنان در تاریخ 13-10-1991 به دنیا آمد. او در دهکده ای به دنیا آمد که دشمن صهیونیستی به رودخانه پایین آن یعنی نهر لیطانی چشم طمع داشت و مدتها منطقه را اشغال کرده بود. یوسف هم مانند دیگر مردم، به خاطر ظلم و ستم دشمن، از آنها بیزار بود. در سنین پایین به مقاومت پیوست و آموزشهای نظامی و عقیدتی را پشت سر گذاشت.
وقتی صهیونیستهای ترسو نتوانستند از پس مقاومت مردم لبنان بر بیایند و مفتضحانه فرار کردند، نوچه های داعشی خود را به سوریه فرستادند تا کمر مقاومت خرد شود. یوسف همراه جوانان دیگر راهی سوریه شد تا از حرم عمه ی سادات حضرت زینب علیها سلام دفاع کند.
پس از مدتی، ماموریت یوسف تمام شد. رفت از مسئولین خواهش کرد ماموریتش تمدید شود و او را به لبنان برنگردانند. به یکی از همرزماش گفته بود خجالت میکشم از حضرت زینب که از اینجا بروم و یک خراش هم برنداشته باشم. خواسته قلبی یوسف را خداوند پذیرفت و با شهادتش جزو حامیان حرم و حریم اهل بیت اطهار علیهم السلام درآمد.
خواهر شهید می گوید یک بار مادر جلوی در او را نگه داشت و گفت خیلی دوست دارم سرباز حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف بشوی. یوسف گفت: مگر می شود کسی دعای عهد بخواند و برنگردد تا در رکاب امامش بجنگد؟
یک بار با برادرش و دوستشان محمد جواد الزین به دریا رفته بودند. محمد جواد و یوسف چاله کندند و در آن خوابیدند و برادر دوقلوی یوسف، روی آنها خاک ریخت. گفتند ما شهید شده ایم. با هم شوخی می کردند. اما این شوخی به واقعیت پیوست. محمد جواد در تاریخ 22-4-2013 در تپه نبی مندو در حوالی دمشق به شهادت رسید و یوسف هم در 16-09-2013 بال در بال ملائک کشید.
او در دانشگاه اسلامیه درس خوانده و لیسانس مدیریت خود را دریافت کرده بود. اما او نیازی به گواهی دانشگاه پیدا نکرد. خدا خود گواه است که او وظیفه خود را به درستی انجام داد.
رحمت خدا بر این شهید جوان.
پ.ن: تقاضاهای بسیار زیادی از من شده بود تا اطلاعاتی در مورد این شهید پیدا کنم. در اینترنت اطلاعات بسیار کمی هست و فقط تعدادی از تصاویر ایشان وجود دارد. تلاش برای تماس و دیدار با برادر دوقلوی یوسف میسر نشد. امروز متوجه شدم که سالگرد شهادت یوسف دیروز بوده. لذا مطالب اندکی که توانسته بودم پیدا کنم نوشتم.
برادر شهید در حال امضای یادبود
هدیه همرزمان یوسف به دشمن تکفیری!
دیدگاهها (۲۱)
علی
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۳۴
پاسخ:
۲۶ شهریور ۹۴، ۱۶:۰۸
دو تفکر هست که مشابه فکر شماست. یکی اسراییلی ها که سعی می کنند با این تفکر، جوانها را از جهاد و مقاومت بازدارند و از حزب الله دور کنند، یکی افرادی که با لبنان و واقعیت امور جاری منطقه آشنا نیستند.
لبنان به طبیعت خود، مجموعه ای از روستاها است. لذا هرکسی روستایی زاده است. حتی اکثر بیروت نشین ها و شهر نشینها هم روستایی اند و از این موضوع خجالت هم نمی کشند و تعطیلات به روستای خود می روند. لبنان مثل شمال ایران است که روستاها اینقدر به هم نزدیک شده اند که گاهی اوقات حس نمی کنید از روستایی وارد روستای دیگر شده اید.
پس حزب الله کسی را خام نکرده تا به اهداف خودش برسد. وقتی کسی دشمن اشغالگر را در روستایش می بیند طبیعتا به گروه های مقاومت می پیوندد. خود امثال سید حسن نصرالله هم در سنین جوانی و نوجوانی گروهک های مقاومت تشکیل دادند و کار به اینجا رسید.
در مورد سوریه باید عرض کنم برخلاف کشورهای عربیِ دیگر، وضع مردم بسیار بهتر بود و حکومت و سردمدارانش اگر نگوییم فساد و دزدی نداشتند، باید گفت بسیار بی حاشیه تر و سالم تر از بقیه حکومتهای عربی پادشاهی و قبیله ای بود. آنچه آمریکا و نوچه هایش انقلاب سوریه می خوانند، چیزی نبود جز یک انقلاب ساختگی با هدایت امریکا که مردم ناراضی هم به آن پیوستند و بی تجربگی پلیس و نیروهای امنیتی به دشواری وضع افزود. اما نفوذ تروریستهای مسلح خارجی بسرعت روی داد و دروغین بودن انقلاب را تایید کرد. حزب الله هم تقریبا یک سال از حوادث سوریه گذشته بود که وارد سوریه شد. پس فکر نکنید مقاومت بیجا بوده! برخلاف انچه رسانه ها و ماهواره ها به مردم می گویند، بشار اسد هنوز از محبوبیت بالایی برخوردار است و آنهایی هم که دوستش ندارند، می گویند صد رحمت به بشار اسد. برای همین نتایج انتخاباتی که انجام شد همه غربی ها را شگفت زده کرد. اکثریت مردم سوریه به بشار رای دادند. اینکه پس از حدود چهار سال هنوز حکومت سوریه سقوط نکرده، نشانه پشتوانه مردمی است.
متاسفانه در ایران عده زیادی از مردم چشم و گوششان به ماهواره های دروغساز دشمن است. اما بنده نه تلوزیون دارم نه ماهواره. صاف با خود سوریه ای حرف می زنم و اوضاع را می پرسم. پس برایم مهم نیست که خیلی ها ساده لوحانه با خودشان و کشورشان دشمنی کنند.
مولای ما علی ابن ابیطالب آن پهلوان خیبر شکن فرمود از کمی رهروان راه حق نترس. حتی اگر تمام مردم ایران همفکر اسراییلی ها بشوند، همان چند نفری که دنباله رو حق هستند این رژیم ظالم را نابود خواهند کرد. اصلا نابودی آنها به دست خودشان و به وعده حضرت داوود علیه السلام آغاز شده و ظلم و ستم ها و خونریزی هایشان دامن آنها را خواهد گرفت.
سعید اصلانی
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۶
..............
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۸
با خوندن وبلاگتون انرژی میگیرم و متوجه میشم اونقدرها که فکر میکنم تنها نیستم.دست حق به همراهتون
فارس
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۸
سلام
میشه در مورد شهید محمد علی ابوالحسن بنویسید
این شهید از یگان منتظرین بوده ( شما در موردحضور نیرویها ی یگان منتظرین در روز عاشوار یه مطلبی گذاشتید )برایم جالبه بود که این شهید عضو این یگان بوده وحتی دوستانش ونزدیکانش نمیدانستند
پاسخ:
۲۶ شهریور ۹۴، ۲۳:۲۹
یاسر نیکوبیان
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۵
-- رجعت صدر --
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۲
من فکر می کنم بحثی که در این پست راه افتاده مجادله باطلی است که در این شرایط سودی هم برای اسلام و مسلمین ندارد
ما شیعه ایم و الگوی ما هم سنت پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان است
یادمان نرود که حضرت رسول (ص) از حضور جوانان در غزوات استفاده می کردند: آخرین فرمانده سپاه پیامبر (ص) اسامة ابن زید مگر چند ساله بود؟
و پس از آن واقعه عظیم عاشورا : خوب است با دقت بررسی شود که امام چه کسانی را به جنگ فرستادند و از نبرد چه کسانی ممانعت کردند؟ قاسم ابن الحسن سیزده ساله با عبد الله ابن الحسن ده یازده ساله چه فرق هایی داشته؟
امام تحت چه شرایطی و چطور با جهاد قاسم (ع) موافقت کردند؟ و چرا؟
اما از طرف دیگر
همه ما فرق کودک و بزرگسال را می دانیم
و نیازی نیست تصریح کنیم ؛فرستادن افراد کم سن و سال به جنگ وقتی انسان های با تجربه و قدرتمند و بزرگسال هستند و خیلی سالم و سرحال دارند در جامعه اسلامی راه می روند کار درستی نیست
چون نوجوانان و جوانان یک ملت سرمایه معنوی او برای ادامه حیات و رشد و بالندگی هستند و کسانی هستند که باید میراث دار پدرانشان باشند تا علم اسلام بر زمین نیوفتد و درست به نسل آینده منتقل شود
و این از واضحات است که:
دوران نوجوانی به اقتضای اوج غلیان روحیات و عواطف انسانی دوران پر شور و جاذبه ای است در عین حال پر از خطرپذیری و بی تجربگی که اگر کنترل نشود ممکن است موجب دردسر شود یا مورد سوء استفاده قرار گیرد
این که بزرگترها در خانه بمانند و جوان ها بفرستند در معرکه کار درستی نیست! اما منع جوانان از نبرد هم عقلایی نیست
پس این که بحث بر سر این باشد که آیا فرستادن نوجوانان کم سن و سال به جبهه کار درستی هست یا نیست منطقی به نظر نمی رسد بلکه باید این مطلب بررسی شود که این الزام تحت چه شرایطی و در کجا نیاز است؟
-- رجعت صدر --
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۱
عده ای جان جوانان ما را به اسم مقدس شهید و شهادت به بازی گرفته اند و خیلی راحت جان نیروهایشان را-نیروهای مسلمین را به خطر می اندازند: خیلی راحت یک گردان جوان پرشور می فرستند خط مقدم...روی میدان مین...وسط معرکه...زیر آتش مستقیم دشمن و اصلا هم برایشان مهم نیست چه سرمایه ی عظیمی دارد از اسلام به هدر می رود
جسم مبارک جوانان شهید را طوری راحت و بی سر و صدا دفن می کنند انگار نه انگار اتفاقی افتاده...بعد هم افتخار می کنند که ما بر شهدایمان گریه نمی کنیم!!!
چرا مهم باشد وقتی حضرات امر بر ایشان مشتبه شده و معتقدند خون این جوانان باید نهال اسلام را آبیاری کند؟!!
گاهی وقت ها گاهی آدم ها از شهادت با شناخت و معرفت راحت حرف می زنند...
ولی گاهی بعضی از روی جهالت آن را به بازی می گیرند و غافلند که شهادت وقتی معنا و مفهوم پیدا می کند که در مکان مورد لزوم و در زمان مورد نیاز و تحت شرایط خاص خود محقق شود تا خون شهید دوباره بتواند در رگ های جامعه جریان پیدا کند و به حیات اسلام کمک کند
متاسفانه ما از این بخش غافل مانده ایم این که چرا امیر المومنین (ع) 25 سال سکوت کردند؟ چرا امام حسن (ع) با وجود آن همه توطئه و تحمل آن همه دسیسه برای ترور به صلح تن دادند؟ چرا قیام امام حسین(ع) ده سال زودتر رخ نداد؟ چرا امام سجاد(ع) مردم مدینه را از جهاد حره منع کردند؟ چرا امام محمد باقر (ع) زید را از قیام منصرف کردند؟ ولی امام صادق(ع) او را به قیام تشویق کردند؟ چرا امام رضا(ع) ولایتعهدی را پذیرفتند؟ و...
همه به این خاطر است که نفس انسان مؤمن شریف است...وجودش و حیاتش برای دین و وطن لازم است بر انسان واجب است که از زندگی خود حفاظت کند..برای ادامه حیات خود...برای بقای خود تلاش کند چرا که بقای اسلام در بقای مؤمن است
همه حرف امام موسی صدر (که همان زمان خیلی ها با آن مخالف بودند) همین بود
امام جنبش امل را برای جوانان تاسیس کردند و آن ها برای جهاد تشویق و تجهیز کردند اما از سوی دیگر اجازه نمی دادند که جان نیروهایشان راحت و کم هزینه به خطر بیفتد
این که اگر بنا است قدس و فلسطین آزاد شود...اگر قرار است از لبنان به عنوان بخشی از سرزمین اسلامی دفاع شود چرا فقط جنوب محروم و مستضعف با خون جوانانش باید برای آن هزینه بدهد؟
همین سیاست را در استراتژی شهید چمران و تکنیک های نظامی ایشان در ایران می بینیم یعنی به جای این که یک گروه جوانان غواص را شبانه بفرستند در تیر رس دشمن تا راه باز شود با ذکاوت شمع ها را روی آب شناور می کردند و دشمن را فریب می دادند تا آمار شهدا را کاهش دهند!
-- رجعت صدر --
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۰
هم سفره و همنشین شهدای کربلا باشند ان شاء الله
نور
۲۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۹
از بس که دیر به دیر مطلب میزارید سلب توفیق شده و زیارت اینجا کمتر نصیب میشه
غرض اینکه
ممنون از مطلب در مورد شهید
دوم هم کاور جدید مبارک
خیلی هم زیبا
پاسخ:
۲۹ شهریور ۹۴، ۲۲:۵۷
ممنون از لطفتون
***
۲۹ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۱۱
امید وارم خسته نشید و به راهتون ادامه بدید.
یاسر نیکوبیان
۲۹ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۱۷
مورچه
۲۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۳
پارسا سلیمانی
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۵
جناب رجعت صدر عزیز، نوجوان ها و جوان هایی که اینطور جنابعالی دربارشون اظهار نظر کردید، همون هایی هستن که اگه در میدون های جنگ و کارزارها دندون متجاوزها رو خرد نکنن باید منتظر بمونن تا داعش و داعشی ها توی خونه هاشون ذبحشون کنن و مادرها و خواهرانشون رو به بردگی و کنیزی ببرن. باور کنید اینقدر این موضوع فهمش آسوده و راحته که نیاز به این همه آسمون ریسمون به هم بافتن از طرف جنابعالی نداره و به قول معروف اظهر من الشمسه.
شمایی که داعیه ی پیروی از بزرگ مردی مثل امام موسی صدر (که یکی از بزرگترین شاخصه هاش حکمته) رو داری نباید با اینطور نظرات خاک به سمت خورشید بپاشی ...
پاسخ:
۳۱ شهریور ۹۴، ۱۶:۰۴
خب در آن زمان که حزب الله از هر دهکده ای سه چهار تا جوان آموزش دیده داشت، شهید شدن نصف افراد و مجروح شدن بقیه قابل تحمل نبود. فرماندهی بهینه ی حزب الله باعث شد گروه های هفت نفره با تاکتیک ویژه در کمال غافلگیری پادگان دشمن را تصرف کنند و بدون تلفات برگردند.
از آنجایی که روایت برخی حقایق اینچنینی از دفاع مقدس تبدیل به تابو شده، جوانها از آن بی خبرند. لذا تصور می کنند سخن افرادی مانند رجعت صدر از روی ترس یا جهالت یا نفاق است. خیر اینطور نیست.
پارسا سلیمانی
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۹
بنده با نظر شما در سال 1394 کاملاً موافقم، ولی موضوع اینه که جنگ تحمیلی 8 ساله و موضوع بحث ما مربوط به حدود 30 سال پیشه که شرایط از همه لحاظ با امروز فرق داشته. اگه نگاهی به فرماندهان اون زمان بندازیم افرادی رو می بینیم مثل شهید حسن باقری که توی کارای فرهنگی بوده، شهید قاسم سلیمانی که کارگر ساختمونی بوده و فرماندهان بزرگ دیگه ای که در حرفه هایی فعالیت داشتن که هیچ سنخیتی با نظامی گری و جنگ نداشته. توی نیروهای رزمنده هم اوضاع به همین منوال بوده، پدر بنده یکی از نمونه های حی و حاضرشه که قبل از جنگ جوشکار بوده و بلافاصله بعد از تجاوز بعثی ها اسلحه به دست می گیره و می شه رزمنده.
خیلی طبیعی و پر واضحه که در اون شرایط بین بد و بدتر می بایست یک کدوم انتخاب می شد چون نظام نوپا بود و اوضاع سر و سامون نگرفته بود، یک دنیا هم که بر علیه ما و در حال توطئه چینی بر ضد ما بودن. در چنین شرایطی می بایست چه می کردن؟؟
به نظر بنده با شرایط حاکم بر اون دوران اعم از دشمن بیرونی و گروه های معاند درونی، ترور مسئولین و مردم و ... بهتر از این ممکن نبوده بشه جنگ و مملکت رو اداره کرد. به همین خاطر ایراد گرفتن و خرده گرفتن بر نحوه ی سازماندهی نیروها و مدیریت جنگ در اون دوره بعد از حدود 30 سال که به لطف خدا در شرایط مطلوبی به سر می بریم خالی از اشکال نیست و به نوعی بی انصافیه.
تاکتیک های بی نظیر و مبهوت کننده ی شیر مردهای حزب الله هم از دل همون تجارب تلخ متولد شدن؛ چون هیچ کس در دنیا حاضر نبود به ما فنون جنگ و رزم رو آموزش بده و به همین خاطر خون جوان ها و نوجوان های شهید ما بهایی بود که برای استقلال و دفاع ار ناموس و شرفمون پرداخت کردیم.
مورچه
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۸
پاسخ:
۳۱ شهریور ۹۴، ۱۸:۵۶
پارسا سلیمانی
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۱
آقا چطور باید مرد بود وقتی به هر دری می زنیم بستست؟
نمی دونم چه سریه که از هیچ طریقی نمی شه منفذی پیدا کرد برای رفتن.
چند روز پیش مطلبی رو از یکی از اقواممون که جذب سپاه شده شنیدم فکم چسبید به زمین. می گفت یکی از دوست های پدرم سوریه ست. حکمش هم یک ساله ست، حالا اگه بنده خودمو پیش بابام حلق آویز هم کنم اظهار بی اطلاعی می کنه! با این اوصاف چه باید کرد؟ کجای در این باغ بازه؟
آقا مردونه وار بگو دوستت چطوری رفته؟
پاسخ:
۳۱ شهریور ۹۴، ۲۱:۵۳
زن گرفت.رفت تو حزب. آموزش دید. رفت.
یاسر نیکوبیان
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۴
حسین
۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۷
حسین
۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۵
پاسخ:
۳۰ آبان ۹۴، ۱۰:۱۹
ف.ک
۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۵
سلام، کجایید چند روزه خبری ازتون ،حالتون خوبه؟
اوضاع چطوره؟
پاسخ:
۲ آذر ۹۴، ۱۵:۱۵
گرفتار زندگی و مشکلات لبنان هستم. اوضاع عادیه.
سیده افسانه
۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۷