وقتی حزب الله عملا شکل گرفت دبیرکل نداشت. بلکه شورایی بود و سخنگویی داشت به نام سید ابراهیم امین السید. اولین دبیرکل حزب الله شیخ صبحی طفیلی بود. او یکی از علمای شیعه بود که در زمان امام موسی صدر از مویدین امام بود و جزو هیئت عمومی مجلس شیعیان بود. وی فردی انقلابی و تند بود و خطابه های خشک و خشنی ایراد می کرد. دوره ی دوم سید عباس موسوی انتخاب شد. امری که به مزاق شیخ صبحی طفیلی خوش نیامد. البته بیشتر افراد شورا خواستار دبیر کلی سید حسن نصرالله بودند. چرا که وی را از نظر مدیریت عملیاتی و اجرایی از بقیه بهتر می دانستند و رابطه ی عاطفی بهتری با وی داشتند و کلام و خطاب دلنشین وی را متمایز از دیگران می دیدند. ایران هم سید حسن را قبول داشت. اما سید حسن به جهت تواضع و احترام به سید عباس، کناره گرفت و شورا، سید عباس موسوی را برگزید. شیخ صبحی طفیلی برای دور بعدی دندان تیز کرده بود! وقتی سید عباس شهید شد شورا به اتفاق آرا سید حسن را برگزید. شیخ صبحی طفیلی خیلی برایش گران تمام شد و بنا به مخالفت و سرکشی گذاشت. اولین شکاف در میان حزب الله و شیخ طفیلی وقتی روی داد که سال 1992حزب الله کاندیداهایی را برای پارلمان لبنان معرفی کرد. او به بهانه ی اینکه دولت لبنان و حریری و بری فاسد هستند خواستار مقابله و جنگ با آنان بود و مشارکت در پارلمان و دولت را مخالف انقلابیگری می دانست! حزب الله که دشمن اصلی خود را اسراییل می دانست در این مورد اختلاف نظر داشت و می خواست با مشارکت در نظام سیاسی که به دعوت دیگر احزاب انجام شده بود، بتواند سهولت بیشتری به کارهایش بدهد. هرچه می گذشت فاصله صبحی طفیلی با حزب و آرمانهایش بیشتر شد و او بر ضد رهبری و ایران و سپاه سخنان منفی زیادی گفت. ادعا می کرد حزب الله مانند دیگر احزاب لبنانی از مقاومت و جنگ بر ضد اسراییل کوتاه آمده و تبدیل به نگهبان مرزهای اسراییل شده! از آنجا که قبلا دبیرکل حزب الله بود و مردم بعلبک به وی احترام می گذاشتند تلاش داشت از طرق مختلف کودتا و انقلاب داخلی انجام دهد. او انقلابی بنام انقلاب گرسنگان راه انداخت و افرادی را دور خودش جمع کرد. آخر سر حوزه ی بعلبک را با دویست جوان طرفدار خودش اشغال کرد. در پی این حرکت حزب الله او را از شورا برکنار کرد و به دولت لبنان اعلام کرد از وی طرفداری نمی کند. ارتش لبنان حوزه را محاصره کرد. داماد صبحی طفیلی (شوهر خواهرش) شیخ خضر طلیس با یک گارد برای مذاکره بیرون آمدند. گارد که یک جوان بعلبکی بود آن وسط برای خودش نظر می داد. سروان ارتشی دستش را روی شانه ی او گذاشت و گفت بگذار شیخ با من صحبت کند. تو چه کاره هستی؟ جوان قاطی کرد و گلنگدن کشید و گفت به من دست نزن. شیخ هم اسلحه اش را بالا آورد و تبادل آتش رخ داد و آنها و فرمانده ارتشی در این داستان کشته شدند و به حوزه حمله شد. البته صبحی طفیلی توانست در سایه ی حضور نیروهای سوریه و مذاکرات بین آنها و ارتش لبنان، بجای محاکمه و زندان در یکی از دهکده های بعلبک حصر خانگی برگزیند. بعدها او با ائتلاف با حریری و بری (که فاسدشان خوانده بود و به این بهانه با حزب الله دشمن شده بود) توانست در انتخابات شورای شهر پیروز شود و کاندیداهای خودش را به شورای شهر بفرستد!
او آنقدر در شهوت ریاست و قدرت سوخت و بر ضد حزب الله و ایران حرف زد که کاملا سخنانش از حیطه ی عقل خارج شد. مدتی پیش گفته بود چه لزومی دارد کسی برای حمایت حرم به سوریه برود. اصلا چه کسی گفته آنجا مقام حضرت زینب است؟!! هرکس آنجا بمیرد به جهنم می رود و شهید نیست!لینک1: فیلم سخنان وی مبنی بر به جهنم رفتن مدافعان حرم!!! - لینک کمکی از پرشین گیگ
لینک2: یک مصاحبه با وی. (دقت کنید همه ی تقصیرات را گردن دیگران می اندازد و خود را حق مطلق معرفی می کند. سخنانش به اندازه ی قبل خشک و بی عنان است.
دیدگاهها (۲)
محمد
۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۱۳
محدثه
۱۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۹
پاسخ:
۱۴ دی ۹۵، ۰۹:۳۴