زید عمر نابلسی به مناسبت سالروز آزادی لبنان خاطره ای را بازنشر کرد.
خضر حمزه جوان شیعه ای از لبنان بود. در ژنو با او آشنا شدم، سن هردوی ما حدود 30 سال بود. خضر از طرفداران استاد نبیه بری بود و هست. هنگام سفر رییس مجلس لبنان و رییس حرکت امل به اروپا، خضر هم در کنار وی دیده می شد.
سال 2007 در یک شب گرم سویسی با دوستی لبنانی منزل خضر مهمان بودیم. خضر از من می پرسید تو دیگه چرا حزب الله و رهبر آن را دوست داری؟ آنجا بود که جای سه گلوله در بدنش را نشانم داد. زمان کوتاهی بین حرکت امل و حزب الله که از آن منشق شده بود و اسم خود را از آیه قرآنی الا ان حزب الله هم الغالبون گرفته بود، درگیری وجود داشته. او در درگیری با حزب الله گلوله خورده بود. اما به جای اینکه فحش بدهد، با لهجه لبنانی می گفت: داداش اینها مثل من و تو آدم نیستند، فرشته اند!
با عجله داخل اتاق خواب رفت و نامه ای آورد و به من داد تا بخوانم.
خضر حمزه تاجر ماشین دست دوم بود. آنها را از سویس به لبنان می فرستاد تا بفروشد. برای همین زیاد به روستای پدری اش یعنی شهابیه می رفت.
او در تابستان 2006 برای نجات محموله ارسالی اش به لبنان آمد. در حالی که برخی مردم از لبنان فرار می کردند او برعکس به لبنان رفت. با هواپیما به اردن رفت، از آنجا از راه سوریه از راه زمینی به بیروت رسید. وسط جنگ بود و او تلاش داشت به جنوب برود. او بمباران جنوب را به طوفان رعد آسایی تشبیه کرد که تمامی نداشت. آسمان لبنان، مثل زمانی که در کنار دریاچه ژنو هر سال آتشبازی می شود، با بمبها و انفجارها روشن می شد. رییس ستاد ارتش صهیونیستی در گزارش وینوگراد اعتراف کرد که بانک اهداف او تمام شد و هدفی برای بمباران باقی نماند. آنها مشکلشان تمام شدن بمبها نبود، تمام شدن اهداف بود!
در وسط این بمباران وحشتناک خانواده خضر خانه پدری را رها کرده بود و جایی پناه گرفته بود. چند روزی تعدادی از نیروهای مقاومت در خانه آنها پناه گرفته بودند و نامه ای برایشان گذاشتند، خضر این نامه را نگه داشته بود و به من داد تا ببینم.
باورم نمی شد چه می خوانم، فکر کردم خضر مرا فیلم کرده است، اما نامه دستم بود و دروغ نبود. کسی نامه را به من داد که گلوله حزب الله را خورده بود، کسی نبود که عاشق آنها باشد یا بخواهد آبروداری کند یا پول گرفته باشد. در جنگ داخلی لبنان، همه درگیری ها بیرحمانه بود و از روی شناسنامه، و به خاطر دین افراد، آنها را ذبح می کردند، خانه را غارت می کردند، اما اینها، در حالی که از وطن و شرافت کشور دفاع می کردند و در برابر سرکش ترین ارتش دنیا و پیشرفته ترین جنگنده ها، نبردهای قهرمانانه ای رقم می زدند چنین نامه ای نوشته بودند.
رزمندگان حزب الله در حالیکه به برکت کاندولیزا رایس از آسمان بمبهای ترکش زا و خوشه ای می بارید و در حالی که برخی لبنانی ها از درد زایمان ولادت خاورمیانه جدید شکایتی نداشتند، آمار مواد غذایی که در آن خانه مصرف کرده بودند را ثبت می کردند. 2 کیلو برنج، 250 گرم چای، یک کیلو شکر، 10 نخ زعفران، ادویه به اندازه سه انگشت پاشیدن روی غذا، مایع ظرفشویی نصف قوطی، ....
آیا اینها آدم هستند؟ وقتی به خضر وعده دادم که این خاطره را بنویسم لطف کرد و اصل نامه را به من داد که مقاله ای به انگلیسی نوشتم به نام THREE SPRINKLES OF SPICE (سه پاشش ادویه).
وقتی این نامه را (که جزو مهم ترین دارایی های خود می دانم) بخوانید می فهمید چرا به اعتراف سفیر سابق آمریکا جفری ولتمان در برابر کنگره آمریکا، در یک سال بیش از 500 میلیون دلار برای تخریب چهره حزب الله در لبنان خرج شده است.
برادران، آنها انسان عادی نیستند، دشمنان آنها یعنی عربهای جلاد هم آدم نیستند. هیچ ربطی به فرزندان آدم و حوا ندارند.
ترجمه و تدوین لیبانیران - محمود علوی
پ.ن: از این اتفاق بسیار در جنگ افتاد که نامه نوشته و حلالیت خواستند. برخی هم در خانه ها رفتند و می خواستند پول وسایلی که مصرف کرده بودند را بدهند. یا وقتی بانک معروفی در ضاحیه به خاطر بمباران، دلارها از دستگاه خودپرداز به بیرون پخش شد، تمام پولها را جمع کردند و نگه داشتند و از بانک حفاظت کردند تا بعدا که مسئولانش آمدند پول و بانک سالم تحویل آنها شد.
دیدگاهها (۲)
کرار
۲۶ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۵
سلام علیکم اقای سنیسر ادرسی ک دادین رو وارد کردم ولی صفحه المنار برای من باز نشد
زهرا عسگرزاده
۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۳۳
بسیار جالب بود.تربیت دینی اسلام ناب محمدی هر انسان آزاده ای را مجذوب می کند