بخش چهارم خاطرات حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی سفیر سابق ایران در واتیکان و کاردار سابق فرهنگی ایران در مصر*
می رسیم به مسئله ملاقات ایشان با شاه و ارتباط ایشان با حکومت، که یک مسئله مهم است. البته ما هم از اول ضد حکومت شاه بودیم. هیچ تردیدی نیست که هر مسلمانی که حاکمش ظالم است، آن حکومت را قبول نمی کند و به رسمیت نمی شناسد. این احتیاج به بیان و توضیح ندارد. ولی ملاقات با سلاطین و یا ارتباط با آنان از زمان مرحوم علامه مجلسی تا امروز، یک امر طبیعی بود. مرحوم کاشانی از کسانی است که درهیئت رئیسه آن چند نفری هستند که رضاخان را برای سلطنت انتخاب کردند. هم عکس ایشان هست، هم امضای ایشان. ولی آیتالله کاشانی کدام رضاخان را انتخاب کردند، رضا خان قلدر جلاد بی دین لا مذهب لائیک آتاتورک ایران؟ یا رضاخانی که با سر و روی گل مالیده و در جلوی هیئت عزاداری امام حسین راه می رفت. خوب خیلی فرق می کند. مرحوم شهید نواب صفوی به ملاقات شاه رفته است. چرا؟ برای نجات سید که محکوم به اعدام شده بود. همچنین در آذربایجان برای یک امر دیگر. دوبار ایشان به ملاقات شاه رفتند. از همه اینها غلیظتر یا برای شما تعجبآورتر، اینکه حضرت امام هم دوبار به ملاقات شاه رفتند. این را مرحوم حاج احمد آقا در مصاحبهشان با مجله حضور ( که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام چاپ می کند ) گفته است. سید جمالالدین در نامهای به ناصرالدین شاه نوشته است:« به سیده سفیه عالیه.... اعلیحضرت ناصرالدین شاه » بعد که می بیند نه! درست شدنی نیست، به میرزا رضا کرمانی می گوید تو چرا مثل زنها گریه می کنی. برو و بساطش را بر هم بزن. حضرت امام خمینی هم می بیند که نه، این آدم بشو نیست، خوب باید برود، در حالی که یک زمان صلاح دیده بودند به ملاقات همین آدم بروند.
امام موسی صدر بعد از ملاقات با شاه که به قم آمدند خیلی مورد هجمه قرار گرفتند. ایشان خندید و گفت آقایان در ایران به ما اصرار کردند که شما برای شفاعت چند تا محکوم به اعدام پیش شاه بروید. ما هم رفتیم و موضوع را مطرح کردیم. خیلی هم به شاه برخورد و خوشش نیامد. اما حالا که بیرون آمدهایم، چنین می گویند. یک بار هم من در الجزایر از ایشان سؤال کردم. ایشان گفتند که می خواستند برای ساختن بیمارستانی در لبنان 3 میلیون دلار کمک بگیرند. مسیحیان لبنان مقیم اروپا هم می خواهند کمک کنند. ما از هر کسی کمک می گیریم تا بیمارستانی مجهز برای شیعیان محروم بسازیم. ملاقات برای این بود. به من وعده دادند، بعد هم سرهنگ قدر (سفیر و مامور عالیرتبه ساواک در بیروت) گفت: ما این پول را به شرطی می دهیم که شما بالای بیمارستان بنویسید، به امر اعلاحضرت شاهنشاه آریامهر اینجا تأسیس شده است. ما هم نپذیرفتیم و آنها هم پول را ندادند. به هر حال این ملاقاتی نبود که برای تحکیم حکومت شاه باشد، بلکه در راه تحقق اهداف اسلام بود و به هیچ وجه هم فکر نمی کنم اشکال داشته باشد.
* اندیشه ی ربوده شده، به کوشش مهدی فرخیان. موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر 1385- 164 تا 176
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.